کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

رفتار با مخاطبان دشوار

شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۳:۳۷ ب.ظ

اداره موقعیتهای دشوار، بخشی از زندگی روزانه ماست. همه ما هرروز با افراد دشوار سر و کار داریم و این افراد را می شناسیم. شاید هیچ چیز به اندازه برخورد با این افراد، خسته کننده و ملال آور نباشد. این افراد انرژی ما را تحلیل می برند، احساساتمان را تحریک می کنند، حوصله همه را سر می برند و ما را در حالتی نامطلوب قرار می‌دهند. این رفتارها در محل کار براحتی می توانند یک محیط شاد را نابود کنند، کارایی را کاهش دهند و روحیه افراد را پایین آورند. هر یک از ما نیز به نوعی در درون خود شخصیت دشواری را پنهان کرده ایم. گاهی اوقات کافی است در آیینه نگاه کنیم تا آن را بهتر ببینیم.

 

 

برخی از ما می‌توانیم این شخصیت را بخوبی مخفی کنیم اما گاهی در موقعیتهای رقابتی و شرایط حاد( مثل رانندگی در ترافیک، انجام یک بازی رقابتی و ...) آن را نشان می‌دهیم.
متاسفانه جامعه به ما یاد داده است که بهترین روش رفتار با افراد مسئله سازی که ما را آزار می دهند، نادیده گرفتن آنهاست. به همین علت از کودکی آموخته ایم با چنین افرادی معاشرت نکنیم. اما نادیده گرفتن این موقعیتها به ضرر ماست چرا که نحوه برخورد ما با شخصیت دشوار درونی و دیگر افراد بدقلق هنری است که هر فردی از آن اطلاعی ندارد. برخورد مناسب با این افراد باعث می شود از فشارهای عصبی ناشی از رفتارهای ناشایست دیگران بکاهیم و کار خود را موثرتر و سودمندتر انجام دهیم.
افراد دشوار( افراد بدقلق یا افراد مسئله ساز) در هر شکل و لباسی ظاهر می شوند، ولی خصوصیات مشترک همه آنها این است که رفتار و برخورد آنها همیشه برای یک نفر ایجاد مشکل می کند. هنگام برخورد با افراد دشوار باید علائمی را که از خود بروز می دهند بشناسیم و ماهیت آن را تشخیص دهیم. به این ترتیب می توانیم اثر نامطلوب رفتار آنها را به کمترین حد برسانیم. این یک واقعیت مسلم است که هنگامی می توانیم در دیگران نفوذ کنیم که آنها را همانطور که هستند ببینیم نه آنگونه که آنها می خواهند یا خودمان میل داریم.
ما باید حضور افراد دشوار را در زندگی‌مان بپذیریم. الهام گرفتن از تعالیم دینی و آموزه های مذهبی در این مورد به ما کمک می کند. تمامی انبیا الهی و افراد صالح در جریان انجام رسالت خود همواره با چنین افرادی برخورد داشته اند. رفتار دوستانه و به دور از خشونت آنها، الگوی مناسبی برای برخورد ما با افراد دشوار است. یادگیری کنترل احساسات و واکنشهای شخصی نیز هنگام برخورد با افراد دشوار اهمیت بسیاری دارد. باید از خود بپرسیم چرا این افراد برای ما مسئله ساز هستند و سعی کنیم نگرش منفی نسبت به این اشخاص را در خود از بین ببریم، زیرا گاهی اوقات علت رفتارهای دشوار دیگران، رفتارهای غیر اصولی خود ماست. وقتی با یک فرد دشوار برخورد می کنیم باید به این موضوع توجه کنیم که چه چیز باعث می شود یک نفر چنین گفتار و رفتاری داشته باشد، در این صورت در موقعیتی قرار می گیریم که نه تنها می توانیم شرایط دشوار را کنترل کنیم، بلکه طرف مقابل را نیز یاری می دهیم مشکل خود را حل کند.

 

 

 

انواع اشخاص مسئله ساز و روش برخورد با آنها
شما همیشه نمی توانید از افراد مسئله ساز دوری کنید. شناسایی انواع رفتارهای مسئله ساز به شما کمک می کند تا به نحو مطلوب موقعیتهای دشوار را بخصوص در سازمان اداره کنید. طبقه بندیهای مختلفی از انواع رفتارهای دشوار در مقالات و نوشته های گوناگون انجام شده است. در این مقاله سعی شده است تا با بهره گیری از منابع مختلف، انواع عمده افراد دشوار وبدقلق و روش برخورد با آنها مورد بررسی قرار گیرد. به طور کلی می توان انواع اصلی افراد دشوار را به صورت زیر طبقه بندی کرد:
1- زورگو و متخاصم
این شخصیت عصبانی و متخاصم است و عصبانیت خود را با اعمال زور نشان می دهد. خصومت، کینه توزی، استفاده از کلمات نیشدار، امتناع از کارهای گروهی وخودپسندی و تکبر از جمله ویژگیهای این افراد است. آنها دلشان می خواهد همیشه غالب و مسلط باشند و سعی می کنند با توسل به هر شیوه و روشی به خواسته های خود برسند.
راه حل: درمقابل آنها بایستید، اما سعی نکنید با آنها بجنگید. هرگز رفتار آنها را تحمل نکنید بلکه در مقابل آنها قاطع، محکم، جسور و با اعتماد به نفس باشید.

2- همیشه شاکی
از نظر این افراد تنها چیزی که زندگی به آنها عطا کرده، بدشانسی است. آنها به جای پیدا کردن راه حل برای مسائل و مشکلات، عادت کرده اند که شکایت کنند و بهانه بگیرند. نگرشهای این افراد مسموم و متاسفانه بیماری آنها واگیر است.این افراد بندرت سعی می کنند شرایط ناخواسته را تغییر دهند، در عوض دائم دقیقا مثل بچه ای که به او اجازه کاری داده نمی شود رفتار می کنند. اجازه ندادن باعث منفی بافی او می شود. جمله معروف آنها این است: « هیچ کس مرا دوست ندارد».
راه حل: به این افراد نشان دهید که مسائل آنها را می بینید و می شنوید، زیرا آنها به محیط حمایتی و تشویق احتیاج دارند. همچنین باید سطح فشار و استرس را برای این افراد پایین آورد. علاوه بر این به آنها اجازه شکایت کردن ندهید، مگر زمانی که راه حلی برای مشکل پیش آمده داشته باشند.

3- وسواسی و کمال گرا
این افراد دلشان می خواهد کارها به بهترین نحو ممکن انجام گیرد. چنین افرادی درعین حال که ممکن است خسته‌کننده و ملال آور به نظر رسند، اما دارای مهارتهای تجزیه و تحلیلی اند که مستلزم توجه زیاد به جزئیات است. استانداردهای عملکرد این افراد در سطح بسیار بالایی قرار دارد. در برخی مواقع کار خوبی که توسط دیگران مورد تمجید واقع می شود از نظر این افراد قابل قبول نیست. جمله معروف آنها این است:« این کار می توانست بهتر انجام شود».
راه حل: در صورتی که در برخورد با این افراد، واقعیتها و منطق را ارائه دهید، می توانید بهترین بهره را از آنها ببرید. در عین حال حرفهای این افراد را درباره بهتر انجام شدن کارها جدی نگیرید. آنها معمولا نقاط ضعف خودشان را بیان می کنند نه نقاط ضعف شما را. سعی کنید با این افراد به گونه ای کار کنید تا بتوانند انتظارات واقعی برای خود و دیگران داشته باشند و مطابق انتظارات واقعی عمل کنند.

4- افراد یخی
این افراد برای تغییر آمادگی ندارند وهر تغییری هر چند کوچک می تواند آنها را نگران و آشفته سازد و آغازی برای رفتار منفی در آنها باشد. جمله معروف آنها این است:« راه قدیمی بهتر است».
راه حل: در مقابل این افراد صبور باشید، زیرا ممکن است در مسیر انجام تغییرات مانع تراشی کنند. این افراد را در تغییر درگیر کنید یا از تغییرات تدریجی برای ایجاد فرصت مناسب برای آنها استفاده کنید.

 

 

 

5- افراد بسته
راههای برقراری ارتباط با این افراد مسدود است. این افراد بسیار تودار و دیرجوش هستند و تنهایی و خلوت را به بودن در میان جمع ترجیح می دهند. آنها هرگز درباره تفکرات و احساسات خود صحبت نمی کنند و به همین دلیل ارتباطات محدودی دارند. « حوصله ندارم» یا « فعلا وقت ندارم» از جملاتی است که آنها برای فرار از جمع از آن استفاده می کنند.
راه حل: برای برقراری ارتباط با این افراد باید حوصله کنید. ممکن است مدتی طول بکشد تا این گونه افراد احساس راحتی بکنند و با شما راحت تر و بهتر برخورد کنند. هنگام صحبت با این افراد از سوالات باز استفاده کنید و آنها را به شرکت در بحثها تشویق کنید.

6- کم حرف و منفعل
این افراد زیاد سخن نمی گویند. حتی اگر اصرار کنید، فریاد بکشید یا از آنها خواهش کنید، جوابی بیشتر از آری یا خیر نخواهید شنید. این افراد حتی زمانی که باید از حقوق خود دفاع کنند، ساکت می‌مانند. در نتیجه غالباً مورد ظلم قرار می گیرند. فرد منفعل همیشه احساس ناامنی می کند واعتماد به نفس بسیار پایینی دارد. آنها غالباً از شرکت در تصمیم گیریها امتناع می کنند و یا نظری ارائه نمی دهند.
راه حل: این افراد شدیداً به اعتماد به نفس و حمایت احتیاج دارند و باید بطور مستقیم از آنها انجام اموری را که می توانند انجام دهند خواسته شود. تشویق نیز در ایجاد اعتماد به نفس آنها بسیار موثر است.

7- افرادی که می گویند: «کار من نیست»
این افراد دائم از زیر بار قبول مسئولیتهای بیشتر شانه خالی کرده و منفی بودن خود را با رد کردن انجام کارهایی که باید برعهده بگیرند، ظاهر می کنند.
معمولاً دوستان و همکاران این افراد باید کارهای مربوط به آنها را انجام دهند و این در حالی است که این افراد انجام آن کارها را جزء وظایف آنها می دانند نه وظایف خودشان_ جمله معروف آنها این است: «‌این کار جز وظایف و شرح شغلی که من باید انجام دهم نیست».
راه حل: سعی کنید شرح شغل این افراد را واضح و روشن در اختیار آنها قرار دهید، تا جایی برای توجیهات آنها باقی نماند. بازرسی و کنترل غیر محسوس نیز در برخی مواقع می تواند کارساز باشد.

8- شایعه پراکن ها
این افراد از شایعه بعنوان سلاح قوی جهت کنترل روی دیگران و محیط استفاده می کنند. آنها با پخش شایعه و درگیر کردن دیگران در مسائل مربوط به آن لذت می برند و احساس مهم بودن می کنند. جمله معروف آنها این است: « اجازه بده من بگویم چه اتفاقی دارد می افتد».
راه حل: بهترین راه جلوگیری از شایعه سازی در سازمان، دادن اطلاعات و حقایق لازم و کافی به افراد است. وقتی افراد سازمان از کلیه اطلاعات مربوط به مسائل سازمان آگاهی داشته باشند، به شایعه و افراد شایعه پراکن توجهی نمی کنند. در نتیجه انگیزه ای برای این افراد بمنظور ایجاد شایعه و پخش آن باقی نمی ماند.

 

 

 

9- افراد منفی گرا
این افراد نگرش بدی نسبت به دنیا دارند. آنها فکر می کنند که دنیا بر سرشان خراب شده است. آنها از شیوه انجام امور ناراضی هستنــد و مهم نیست شماچقدر تلاش کنید تا کاری برایشان انجام دهید. در واقع این افراد همیشه نیمه خالی لیوان را می‌بینند و برای انجـــام یک کار بیشتر بر عواقب منفی آن تأکید دارند تا نتایج مثبت. این افراد اعضای خوبی برای کارهای گــــروهی نیستند. جمله معروف آنها این است:« من می دانـم این کار شدنی نیست».
راه حل: تغییر نگرش افراد منفی گرا کار آسانی نیست. اما شما باید آنها را مجبور به تطبیق با عادتهای مثبت کنید تا از عادتهای منفی دور شوند. ایجاد تفکرات مثبت و نشان دادن نتایج خوب کارهایی که او امیدی به انجام آنها نداشته است، می تواند به این اشخاص کمک کند.

10- افراد غیر متعهد
این افراد آن‌قدر برای انجام کاری بهانه می آورند تا شخص دیگری آن را انجام دهد و یا آن‌قدر در انجام تصمیمی تعلل می کنند که ارزش آن از بین می رود. آنها کار خود را بطور جدی انجام نمی دهند، زیرا کار برای آنها اولویت ندارد. انجام امور شخصی و پرداختن به مسائل غیر کاری برای آنها مهمتر از انجام کارهای سازمانی است. جمله معروف آنها این است: « او می تواند منتظر شود».
راه حل: دلیل اصلی تأخیر و تعلل آنها را سوال کنید. این افراد معمولاً احتیاج به اهداف و استانداردهای واضح و انتظارات رسمی دارند و اینها باید به او ابلاغ شود. همچنین آنها به یک سیستم نظارتی بسته نیازمندند تا نتوانند براحتی از زیر کار شانه خالی کنند.

11- افراد همیشه منتقد
این افراد همیشه با کلمات نیشدار و انتقادات بی‌مورد خود، دیگران را آزار می‌دهند.آنها درباره هر ایده ای، انتقادات خاص خود را دارند؛ چه آن ایده، خوب باشد یا بد_ هدف این افراد مخالفت با تمام چیزهایی است که گفته می‌شود. آنها هر جا می روند مشکلات را پیدا می کنند. جمله معروف این افراد این است:«ایده بدی است».
راه حل: در مذاکره و گفتگو با افراد انتقاد کننده بر اطلاعات تمرکز کنید. از آنها درباره علت انتقاد و مخالفتشان سوال کنید و همیشه آنها را برای اطلاعات بیشتر تحت فشار قرار دهید. هرگز رفتارهای نامناسب چنین افرادی را تأیید نکنید.

12- افراد خودخواه
افراد خودخواه، همیشه می خواهند راه خود را ادامه دهند و فکر می کنند همه چیز را می دانند. در واقع این افراد می خواهند نداشتن امنیت خود را به گونه ای پنهان کنند.
راه حل: با این افراد تنها بر اساس حقایق و واقعیتها رفتار کنید. قبل از ملاقات با آنها تمام اطلاعات مورد نیاز را بدست آورید و خود را برای پاسخ به سوالات آنها آماده کنید. به یاد داشته باشید برخورد تهاجم آمیز یا تسلیم در برابر آنها کارساز نخواهد بود.

13- افراد فداکار( قربانی)
این افراد قلب خونین سازمان هستند. آنها زود سرکار می آیند و دیر می روند و یار و پشتیبان همکاران و دوستانشان هستند. ازآنها هرکاری که بخواهید انجام می‌دهند، زیرا این افراد معمولاً به دلیل مسائل شخصی ترجیح می دهند بیشتر اوقات زندگی خود را در محیط سازمان بگذرانند. در صورتی که از خدمات آنها قدردانی نکنید، منفی گری آنها آغاز می شود. جمله معروف افراد فداکار این است:« من زندگی ام را وقف این شرکت کردم، ولی برای هیچ کس مهم نیست».
راه حل: به حرفهای این افراد گوش دهید و به آنها نشان دهید که وجودشان تا چه اندازه برای سازمان اهمیت دارد. از تلاشها و همکاری آنها صمیمانه قدردانی کنید و این کار را در حضور دیگر کارکنان انجام دهید.

14- افراد خود سرزنش کن
این افراد همواره کمبودهایی را در عملکرد کاری و رفتاری خود می یابند و دائم خود را ملامت می کنند. آنها از هیچ
یک از جنبه های زندگی شخصی و کاری خود راضی نیستند. جمله معروف آنها: « من توبیخ خواهم شد. من می توانستم این کار را بهتر انجام دهم».
راه حل: اعتماد به نفس آنها را بالا ببرید و از کارهای مثبت و خوب آنها قدردانی کنید. به آنها نشان دهید آن‌طور که خودشان فکر می کنند بی دست و پا و کار خراب کن نیستند.

15- افراد پرحرف
این افراد به قدری حرف می زنند که اجازه صحــــبت به افراد دیگر نمی دهند. جالب اینجاست کـه بیشتر حرفهای آنها اصلاً ربطی به موضوع مورد بحث ندارد و صرفاً از دست دادن وقت و زمان مفید است.
راه حل: برخورد با این افراد این است که به آنها تنها چند دقیقه فرصت صحبت کردن داده شود. در صورتی که باز هم به حرف زدن ادامه دادند، به هیچ وجه رفتار آنها را تحمل نکنید. به آنها بگویید، باید بروید و فرصتی برای گوش دادن به حرفهای آنها ندارید.

16- افراد نامنظم
این افراد در انجام وظایف و شرکت در جلسات، نظم و ترتیب را رعایت نمی کنند ونوعی آشفتگی در رفتار و کردار آنها دیده می شود. آنها دائم به دنبال وسائل خود می‌گردند و همیشه در جلسات تأخیر دارند.
راه حل: برای برخورد با این افراد نظم و انضباط را عامل مهمی در ارزیابی عملکردشان اعلام کنید و آنها را به مرتب بودن تشویق کنید.

17- افراد بی مسئولیت
این افراد تحمل قبول مسئولیت یا توبیخ بابت اشتباه را ندارند. آنها از زیر بار مسائل شانه خالی می کنند و انگشت اتهام خود را همیشه به سمت دیگران نشانه می روند. جمله معروف آنها این است: « من این کار را نکردم، فلانی آن کار را انجام داد».
راه حل: با آنها قاطع برخورد کنید و بطور مستقیم اشتباهشان را با دلیل برایشان توضیح دهید تا نتوانند اشتباه را به دیگری منتقل کنند.

18- افراد پوست تخم مرغی
این افراد بسیار حساس هستند و بی‌اهمیت ترین مسائل آنها را ناراحت می‌کند. روحیه حساس آنها باعث می شود دیگران در برخورد با آنها بسیار محتاط باشند و از برقراری ارتباط با آنها احساس راحتی نکنند.
راه حل: بازخورد، به این افراد باید سریع و مستقیم نباشد، بلکه به آرامی و با توجه به شخصیت آنها باشد. در برقراری ارتباط با آنها شخصیت حساسشان را در نظر بگیرید.

19- افراد ریزنگر
این افراد همواره می گویند:« من احتیاج به چک کردن مجدد کار دارم، شاید چیزی از زیر دستم رد شده باشد.» آنها به جزئی‌ترین و ریزترین موارد یک مسئله توجه می کنند و گاهی به خاطر یک مسئله کوچک اوقات دیگران را تلخ می کنند.
راه حل: آنها را عادت دهید در کنار توجه به جزئیات به مسائل کلی و اصلی توجه کنند. آنها باید یاد بگیرند کلیات و جزئیات را با هم در نظر بگیرند و به دلیل مسائل جزئی کل پروژه را به تأخیر و خطر نیاندازند.

20- افراد خیلی خوب
این افراد به نظر می رسد که با شما موافق هستند، اما چنانچه کاری را که آنها از شما خواسته اند انجام ندهید، مسئله ساز می شوند.
راه حل: این افراد به تأیید بسیار نیاز دارند. به آنها نشان دهید، دوستشان دارید و برایشان ارزش قائلید.

 

 

 

نکاتی در برخورد با افراد دشوار
همه افراد در برخی شرایط غیر قابل پیش بینی و تحریک پذیر می شوند. در برخورد با افراد مسئله ساز موارد زیر را همواره به خاطر داشته باشید:
- تفاوتهای افراد را بیشتر و بیشتر بشناسید. تفاوتها همواره منجر به اصطکاک می شود. اگر تفاوت میان انسانها را یک موهبت- نه یک مسئله- بدانید، می توانید به خوبی موقعیتهای دشوار را اداره کنید.
- مطمئن باشید که همه افراد سازش و هماهنگی را دوست دارند. این اندیشه که دیگران به دنبال تحقیر و صدمه زدن به ما هستند، درست نیست. مطمئن باشید همه توافق و یکدلی را دوست دارند. با اعتقاد به این مسئله شما فرصت پیدا می کنید، درهای گفتگو را برای رسیدن به توافقات دوجانبه باز کنید.
- باور کنید که می توانید در کنار افراد مسئله ساز بدون تنش و اصطکاک کار کنید. شما ممکن است که با افراد دشوار دوست و صمیمی نباشید، اما می توانید با آنها رفتار مسالمت آمیز داشته باشید. سعی کنید به خواسته های هم احترام بگذارید.
- در تله افراد دشوار گرفتار نشوید. وقتی دیگران به گونه ای رفتار می کنند که شما عصبانی و خشمگین می شوید، در واقع شما را در تله خود گرفتار کرده اند. ما اغلب در تله رفتارها، گفتارها، لبخندها و نگاههای افراد گرفتار می شویم. نباید اجازه دهیم رفتارهای افراد مسئله ساز، ما را در کنترل رفتارمان دچار مشکل سازد و آنها را بر ما مسلط گرداند.
- گوش کنید؛ گوش کنید؛ گوش کنید_ وقتی دیگران بدانند شما حرفهای آنها را می شنوید و به مسائلشان اهمیت می دهید، کمتر رفتارهای دشوار را از خود بروز می‌دهند.
- برای ایجاد رابطه بهتر افراد را با نام صدا بزنید(نام هر فرد گرمترین آهنگی است که او می شنود و دوست دارد بشنود).
- افراد را سرزنش نکنید. سرزنش افراد، آنها را برای بروز رفتارهای مسئله ساز مستعد می سازد.
- مراقب بلندی و لحن صدا و زبان بدن خود باشید. استفاده از زبان بدن به شما کمک می کند ارتباط بهتری را با دیگران برقرار سازید. با برقراری ارتباطات عمیق و اصولی، فرصت کمتری برای نشان دادن تعارضات و رفتارهای دشوار ایجاد می‌شود.
- از به کار بردن کلمات زیر پرهیز کنید: باید، ولی، من می خواهم...، متاسفم، نمی‌توانی و......
- اگر طالب صداقت هستید با دیگران نیز صادقانه برخورد کنید و به تعهدات خود عمل کنید.
- استفاده از کلمات جادویی را بیاموزید. در دامنه لغات ما، کلمات زیادی وجود دارند که اثرات فوق العاده ای بر جای می گذارند. این کلمات را بیابید و از آنها استفاده کنید.
- فنون مذاکره را یاد بگیرید چرا که موفقیت در زندگی امروز در گرو ارتباطات خوب است و مذاکره در این راه به شما کمک می‌کند.

 

 

 

 امید بخشی به دیگران

 

 

 

یکی از دوستانم مطلبی برایم ارسال کرد و طی آن سعی نمود تاثیر امید بخشی به دیگران را در ایجاد ارتباط با آنها نمایان سازد . به نظرم مطالعه این مطلب به عنوان یکی از دروس مبانی ارتباطات انسانی خالی از لطف نیست

 

 

 

گروهی از قورباغه ها از بیشه ای عبور می کردند . دو قورباغه از بین آنها درون گودال عمیقی افتادند. وقتی دیگر قورباغه ها دیدند که گودال چقدر عمیق است ،به دو قورباغه گفتند آنها دیگر می میرند. دو قورباغه نصایح آنها را نادیده گرفتند و سعی کردند با تمام توانشان از گودال بیرون بپرند. سرانجام یکی از آنها به آنچه دیگر قورباغه ها می گفتند، اعتنا کرد و دست از تلاش برداشت. به زمین افتاد و مرد. قورباغه دیگر به تلاش ادامه داد تا جایی که توان داشت. بار دیگر قورباغه ها سرش فریاد کشیدند که دست از رنج کشیدن بردارد و بمیرد. او سخت تر شروع به پریدن کرد و سرانجام بیرون آمد. وقتی او از آنجا خارج شد. قورباغه های دیگر به او گفتند :آیا صدای ما را نشنیدی؟ قورباغه به آنها توضیح داد که او ناشنوا است.او فکر کرد که قورباغه ها، تمام مدت او را تشویق می کردند.

 

 

 

این داستان دو درس به ما می آموزد:

 

 

 


1- قدرت زندگی و مرگ در زبان است. یک واژه دلگرم کننده به کسی که غمگین است می تواند باعث پیشرفت او شود و کمک کند در طول روز سرزنده باشند.
2- یک واژه مخرب به کسی که غمگین است می تواند موجب مرگ او شود.در حالیکه یک واژه دلگرم کننده می تواند انسانی را به زندگی و ارتباط بیشتر با دیگران امیدوار کند.
پس مراقب آنچه می گویی باش.

 

 

 

 انتظارات شغلی

 

 

 

در ادامه معرفی راههای برقراری ارتباطات سالم شغلی باید عرض کنم که دومین عامل سلامت روابط انسانی در محیط کاری  عبارتست از :

 

 

 

درک توانمندیهای فردی و انصاف در انتظارات شغلی

 

 

 

واضح است که بعد از معرفی سالم خود به همکارانمان در یک محیط شغلی و آشنایی با ویژگی ها و خصوصیات آنها  باید چارچوبی برای توانمندیهای فردی خود و انتظاراتمان از ادای وظایف شغلی توسط همکاران ترسیم کنیم . در این صورت همکارانمان وظایف اداری مطابق با توانایی های فردی به ما محول می کنند که ضریب موفقیت ما در اعمال اینگونه وظایف بالاتر است و در نتیجه موجب تحیم و تداوم روابط سالم شغلی ما می شود .

 

 

 

از سوی دیگر باید انتظارات خود از انجام وظایف شغلی توسط همکارانمان را خوب تشریح کنیم . به عنوان مثال به یک خانم تایپیست شاغل در یک نهاد اداری باید دقیقا تشریح کرد که وظایف شغلی وی و انتظارات ما از انجام وظایف او چیست . این مساله همان ترسیم شرح وظایف اداری است که تخطی از آن به معنای عدم اجرای وظایف اداری می باشد.

 

 

 

در تنظیم وظایف شغلی همکارانمان باید حتما به میزان توانایی آنها در انجام این وظایف توجه کنیم . به عنوان مثال برای عموم خانم های شاغل و به ویژه متاهلین انجام وظایف شغلی خارج از ساعت اداری مشکل است و اصرار مدیران به انجام اینگونه وظایف اداری به سلامت رابطه شغلی آنان لطمه می زند .

 

 

 

 

 

 

 

همچنین شاغلین در ادارات باید  به این نکته توجه کنند که همواره در تمام طول دوران خدمت خود " موظف " به انجام وظایف شغلی هستند که برای ردیف و عنوان شغلی آنها تعریف شده است . به وفور شاهدیم که افراد در مناصب شغلی مختلف به محض کسب سنوات کاری ، از انجام وظایف خود طفره می روند و به نوعی حقوق اجتماعی جدیدی برای خود تعریف می کنند که پشتوانه آن ، بالارفتن سنوات کاری آنهاست . این معضل پیچیده ریشه در نقص فرهنگ کار در جامعه ما دارد که از حوصله این بحث خارج است ولی تا همین حد بسنده می کنم که عدم توجه به انجام وظایف شغلی موجب تضعیف روابط سالم در محیط شغلی می شود.

 

 

 

 

 

 

 

 ارتباط شغلی

 

 

 

دوستان گلایه به حقی از من داشتند و می گفتند که چرا کمتر از ارتباطات شغلی صحبت می کنم. ضمن احترام به گلایه دوستان ، تصمیم دارم در این قسمت روی محور ارتباطات شغلی صحبت کنم.

 

 

 

به نظر من ارتباطات شغلی یکی از پیچیده ترین نوع روابط انسانی است  زیرا اولا شما در این شکل از ارتباطات با افراد مختلفی سر و کار دارید و ثانیا  مکانیزم ارتباط شما با هریک از همکاران تفاوت دارد . بنابر این نمی توان الگوی ثابتی برای تاثیر گذاری در روابط شغلی ارائه کرد  . اما آنچه که در میان اغلب روابط شغلی به عنوان فاکتور های مشترک موفقیت شناخته شده عبارتست از :

 

 

 

1- معرفی صحیح

 

 

 

وقتی دونفر بایکدیگر رابطه شغلی را آغاز می کنند باید از همان اول راه خود را به یکدیگر  کامل و صحیح معرفی کنند . چنین معرفی شامل بیان علایق و تشریح نقاط ضعف است . کلیه رفتار ها و پندارهایی که برای هریک از طرفین دارای ارزش می باشد باید معرفی شود ، از طرف دیگر آنچه که موجب رنجش خاطر  و کدورت بین افراد می شود باید در همان ابتدای ارتباطات شغلی بیان و تشریح شود .

 

 

 

چقدر خوب است افرادی که می دانند مدت طولانی را باید در یک محیط شغلی با همکار خود به سر ببرند ، از همان ابتدا قوانین ارتباط سالم را میان خود وضع کنند . حقوق ارتباطات فردی و نیز تشویق ها و تنبیهات ارتباطی نیز باید تشریح شود تا هریک از طرفین بدانند که با همکار خود چگونه رفار کنند .

 

 

 

غالب افرادی که از ارتباطات شغلی خود ناراضی هستند هیچگاه در صدد معرفی صحیح خود به همکارانشان و یا درک واقعی ویژگی های شخصیتی آنها برنیامده اند .

 

 

 

بیشتر افراد تصور می کنند به صرف یک سلام وعلیک در محیط شغلی می توانند به همکار خود اعتماد کنند و یا از او انتظارات خاص داشته باشند

 

 

 

از سوی دیگر از آنجا که حدود ظرفیت روحی خود را برای همکارانشان تشریح نکرده اند از شوخی های آنان در محیط شغلی می رنجند و آنها را مزاحم و تحقیر کننده خود می پندارند . در صورتی که اگر ظرفیت ها و خواست های خود را برای همکارانمان معرفی کنیم بطور قطع کمتر کسی تمایل به نادیده گرفتن این ظرفیت ها را دارد .

 

 

 

یک نکته مهم در معرفی سالم خود   ،  عدم تشریح مو به موی تمام زوایای زندگی فردیست . بسیار برخورد می کنم با افرادی که تمام زوایای زندگی فردی خود را در محیط شغلی تشریح کرده اند و از اینکه مورد سواستفاده قرار گیرند  واهمه دارند.

 

 

 

واضح است که اگرچه اغلب ساعات روز را در کنار همکاران خود بسر می بریم  ولی مسائل زندگی بیرون از محیط شغلی ما به آنها ارتباطی ندارد . عکس این قضیه نیز صادق است  . یعنی مسائل محیط شغلی ما به زندگی بیرون از محیط شغلی ارتباطی ندارد و نباید این دو مساله را در هم ادغام کنیم.

 

 

 

به عنوان نکته مکمل باید عرض کنم که همکارانی در محیط شغلی خود موفق هستند که ضمن احترام به شخصیت همکار خود در جهت تقویت روابط با یکدیگر تلاش می کنند ..

 

 

 

تمام زندگی یک نامزدی طولانی است

 

 

 

 

 

 

 

اغلب مــردم تصور می کنند که ازدواج پایان دوران نامزدی است،ولی گروهی معتقدند که اینطور نیست. شما وهمسرتان پس از ازدواج نیز باید به کارهایی که در دوران نامزدی انجام می داده اید، ادامه دهید  و محیط ارتباطی خود را همواره مانند دوران پر هیجان نامزدی حفظ کنید. 
اجازه دهید من با یک مثال این مطلب را برایتان بیشتر باز کنم. "مریم" با "کامران" ازدواج می کند. مریم در دوران نامزدی موهایش را تا شانه ها بلند می کند زیرا میداند که کامران آن را دوست می دارد. روزهای پنج شنبه اغلب برای تماشای کنسرت موسیقی سنتی  مورد علاقه کامران به تالار  می روند. هر چند مریم از  موسیقی سنتی  خوشش نمی آید اما دوست دارد وقت خود را در کنار کامران بگذراند و می داند کامران هم دوست دارد که با او به تماشای کنسرت بنشیند. او برای نوازندگان سازهای  مورد علاقه کامران کف می زند و کامران هم تصور می کند که او از تماشای کنسرت لذت می برد.
زوجین هر شب با هم تلفنی صحبت می کنند، احساسات، آرزوها، ناکامی ها و کلیه وقایعی که در طول روز برایشان اتفاق افتاده را با
 یکدیگر در میان می گذارند. مریم از روی گشاده ای که کامران از خود نشان می دهد لذت می برد و کامران نیز لذت می برد که توانسته کسی را پیدا کند که شباهت های زیادی به او دارد. بارها و بارها جمعه شب ها کامران، مریم را برای صرف شام به یک رستوران زیبا می برد. مریم از گل هایی که کامران برایش هدیه می آورد بسیار خوشحال می شود.
بعد از مدتی
 کامران پول هایش را پس انداز می کند و برای مریم یک انگشتر می خرد. وقتی از مریم می خواهد که با او ازدواج کند، او با کمال میل قبول کرده، پاسخ مثبت می دهد و بعد از چند ماه با یکدیگر ازدواج می کنند.
برای یک سال اول هر دو بسیار شاد و خوشحال هستند، اما در نیمه های سال دوم کم کم همه چیز تغییر می کند.
 مریم حرف مادرش را گوش داده، موهایش را کوتاه می کند تا سریع تر بتواند آنها را درست کند. او در این مورد به هیچ وجه با کامران مشورت نمیکند زیرا آرایشگر از قبل به او گفته" موهای توست و نه همسرت." زمانی که مریم به خانه می آید کامران متوجه کوتاه شدن موها می شود.
مریم
 با لبخندی از او سوال می کند: "خوشت می یاد؟" کامی با کمی تعلل میگوید:"بله" تنها به این خاطر که احساسات خانم را جریحه دار نکند. اما کامی ناراحت می شود چرا که او تا بعد از اینکه کار خود را انجام داده، از او هیچ نظری نخواسته بود. به همین دلیل احساس می کند که مریم کمی غیر صمیمی است و کم کم در حال دورشدن از او می باشد.
برای بدتر شدن روابط،
 مریم به همراه کامی به تماشای کنسرت نمی رود. اول به شوهرش می گوید که کارهایی زیادی در خانه است که باید به آنها برسد، اما بعد از چند مرتبه که شوهرش پاسخ منفی از او می شنود دیگر در این زمینه از او سوالی نمی پرسد و به تنهایی به کنسرت می رود.
به دلیل شکافی که در بین این دو نفر به وجود آمده،
 مرد خانه از محل کار خود با مریم تماس نمی گیرد. اول فراموش می کند که در اوقات بیکاری تماس بگیرد و پس از مدتی این کار به طور کامل قطع می شود. او دیگر برای مریم گل هم نمی آورد زیرا آنقدر خسته است که دوست ندارد در طول مسیر خود به سمت خانه برای خرید گل توقف کند. زمانی که این شکاف بیشتر می شود، کامی دیگر وقایع روزانه خود را برای مریم تعریف نمی کند. زمانی که خانم از او می پرسد امروز چه خبری بود، او معمولا آهی می کشد و می گوید: " خوب بود."
یکسال بعد، پای آنها به دفتر مشاوره خانواده کشیده می شود و در مورد طلاق صحبت می کنند. متاسفانه، این یک موقعیت کاملا طبیعی است که در بسیاری از خانواده های امروزی به چشم می خورد.

 

 

 

روزهای خوش قدیم
در حین دوران نامزدی معمولا شما بهترین لباس های خود را می پوشید تا بتوانید بیشترین تاثیر را بر روی همسر خود بگذارید و با او به بهترین نحو رفتار می کنید. به احتمال قریب به یقین ساعت های متمادی به صورت تلفنی با هم صحبت می کنید و در این میان کلیه احساسات، آرزوها و علایق خود را با هم در میان می گذارید. شاید به تماشای فیلمی بروید که اصلا خوشتان نمی آید اما این کار را تنها به آن خاطر انجام می دهید که زن و یا شوهرتان از دیدن آن لذت می برد.
و مطمئن هستم که هیچ کدامتان اصلا فکر نمی کنید که با شروع زندگی مشترک هیچ یک از آنها تغییر کنند.
شاید تعجب کنید اگر به شما بگوییم که بسیاری از مشکلاتی که در زندگی های زناشویی روی می دهد، تنها با تثبیت "ارزش های دوران نامزدی" قابل برگشت خواهد بود. همچنین زوج های تازه ازدواج کرده باید اصول اولیه پیوند زناشویی را برای همیشه در ذهن خود نگه داند و به انجام آن بپردازند. این کار نیازمند کار و برنامه می باشد اما نتیجه بدست آمده ارزش آن را خواهد داشت.

 

 

 

به موفقیت پشت نکنید
اگر همسر شما بداند که با شروع زندگی مشترک شما از انجام کارهایی که قبلا میکرده اید دست خواهید کشید، آیا به هیچ وجه راضی می شود که با شما ازدواج کند؟
ازدواج مسئله ای استرس زاست در حالی که نامزدی چنین خصوصیتی را دارا نمی باشد. شاید بسیاری از افراد معتقد باشند که دوران نامزدی جزء زمانهای رویایی می باشد و ازدواج جزء واقعیت های زندگی است. درست است که ما نمی توانیم تمام کارهایی را که می خواهیم بعد از ازدواج نیز انجام دهیم، اما می توانیم به انجام کارهایی که ما را به سمت ازدواج رهنمون ساختند ادامه دهیم.
دچار سوء تفاهم نشوید، منظور من این نیست که چون طرف شما تغییر می کند پس شما نیز ملزم به انجام تعهدات خود نیستید. بلکه باید موفقیت را با تمام وجود بخواهید البته اگر طالب یک زندگی موفق زناشویی هستید. شما همسر خود را بر اساس شخصیت و رفتارهایش انتخاب می کنید و او نیز شما را بر همین اساس انتخاب می کند. اگر در رفتار هر یک تغییری مشاهده شود، دیگری احساس ناراحتی کرده تصور می کند که گول خورده و به او خیانت شده.
بنابراین تا آنجا که ممکن است سعی کنید برای همیشه کارهایی را انجام دهید که در همان روزهای اولیه زندگی خود انجام می دادید. با ادامه دادن به این کارها به راحتی می توانید قلب همسر خود را برای همیشه به تصاحب خود در آورید.
اگر
 روند زندگی مشترک شما آنطور که باید پیش نمی رود، سعی کنید همه چیز را از اول شروع کنید.


 

 

 

رابطه با دیگران را با شجاعت آغاز کنید

 

 

 

علیرغم همه تاکیدات و هشدارهایی که نسبت به مخاطرات  ایجاد یک رابطه غلط به دیگران داده ام معتقدم باید برای آغاز یک رابطه    "‌ شجاعت "  داشت و تا حدی دل به دریا زد . رابطه مندی با دیگران اگرچه به دقت و توجه ویژه نیاز دارد ولی نباید خودمان را اسیر احتمالات ناگوار یک رابطه بکنیم و باید ضمن رعایت اصول برقراری رابطه سالم ، جسارت بخرج دهیم و برای آغاز رابطه با دیگران پا پیش گذاریم .

 

 

 

زندگی کردن دل و جرات می خواهد . آدمهای ترسو فقط نفس می کشند ، زندگی نمی کنند ، چرا که بیم و دلهره بر زندگی آنها حکمفرماست ، و زندگی ای که ترس در آن جای داشته باشد ، از مرگ بدتر است . چنین آدمهایی در حالت پارانویا بسر می برند و از همه چیز می ترسند ؛ نه فقط از چیزهای واقعی ، بلکه از چیزهای خیالی و غیر واقعی هم واهمه دارند . از جهنم می ترسند ، از ارواح می ترسند ، از خدا می ترسند ؛ آنها از هزار و یک چیز که زاییده ی خیال خودشان یا دیگران است می ترسند . در نهایت ترس طوری در زندگی آنها رخنه و رشد می کند که زندگی برایشان غیرممکن می شود .

 

 

 

زندگی ،کار آدمهای با شهامت است . اولین اصلی که در زندگی باید فرا گرفت ، جرات و شجاعت است . با وجود همه ی ترسها و دلهره ها ، آدم باید به زندگی بپردازد . حالا چرا شهامت برای زندگی کردن لازم است ؟ برای اینکه زندگی ، فی نفسه نا امن و بی ثبات است . اگر همیشه نگران امنیت و آسایش خاطر باشی ، در حقیقت خود را در زندانی که با دستان خودت برای خویش ساخته ای محبوس می کنی . چنین مکانی شاید امن باشد ، ولی قطعاً زنده نیست ، در آن از ماجراجویی و سرمستی خبری نیست .

 

 

 

زندگی عبارت است از اکتشاف ، سفر به ناشناخته ها ، دست پیش بردن به سوی ستاره ها ! شجاع باش و همه چیز را پیش پای زندگی قربانی کن ؛ چرا که هیچ چیز از زندگی با ارزش تر نیست . زندگی خود را وقف چیزهای پیش پا فاتاده مثل پول ، امنیت و آسایش خاطر نکن ؛ اینها ارزشی ندارند .

 

 

 

آدمی بایستی زندگی را بغایت ممکن تجربه کند ، فقط در آن صورت است که شادی واقعی را تجربه می کند ، تنها در آن هنگام است که وفور نعمت و برکت به وقوع می پیوندد .

 

 

 

آنهایی که می خواهند طعم واقعی زندگی را بچشند ، بایستی دل به دریا بزنند ، بایستی قدم به وادی نا شناخته ها بگذارند .

 

 

 

بنیادی ترین درسی که بایستی در این راه فرا گرفت ، این است : خانه ای وجود ندارد ، زندگی همچون زیارت است ،بدون آغاز ، بدون پایان . البته جاهایی هستند که می توانی استراحت کنی ، ولی آنها به مثابه استراحتگاه های شبانه هستند و صبح که سر زد ، باید مجدداً به راه بیفتی . زندگی جنبشی است مستمر که هیچ گاه به پایان نمی رسد ، زندگی جاودان است .

 

 

 

شروع و پایان ، ویژگی مرگ است .

 

 

 

ولی تو مرگ نیستی ؛ تو زندگی هستی .

 

 

 

مرگ توهم است . این مردم هستند که به مرگ موجودیت می بخشند ، برای اینکه در آرزوی امنیت هستند . آرزو برای امنیت و آسایش خاطر ، مرگ می آفریند ، آدم را از زندگی می ترساند ، انسان را در راه قدم نهادن به دنیای نا شناخته ها دچار شک و تردید می کند .

 

 

 

تنها خوراک زندگی ، خطر کردن است . هرچه بیشتر ریسک کنی ، بیشتر زنده هستی . وقتی این موضوع را درک کردی که ریسک کردن بایستی نه از روی یاس و عجز ، بلکه از روی آگاهی و هشیاری درونی صورت پذیرد ، آنگاه از زیبایی محض امکاناتی که ریسک کردن پیش روی تو می گذارد به وجد می آیی .

 

 

 

آدمی که بی خانمانی را از روی یاس و نومیدی قبول کند ، مطلب دستگیرش نشده است . اگزیستانسیالیسم هم در یک چنین جایی به بیراهه رفت . آنها خیلی به حقیقت نزدیک شده بودند ، همانقدر که بودا نزدیک شده بود ، ولی به بیراهه رفتند . بجای آنکه به سعادت و خوشی برسند ، از این که زندگی هیچ معنایی ندارد ، هیچ هدفی ندارد و هیچ امنیتی ندارد بسیار غمگین شدند . این تجربه آنها را بشدت تکان داد و متزلزل کرد .

 

 

 

بودا هم به نتیجه ی مشابهی رسید ، ولی بجای اینکه غمگین شود ، خود را به دنیای ناشناخته ها سپرد . او همه ی موانع را پشت سر گذاشت . او زندگی را آنطور که هست پذیرفت . قبول کرد که طبیعت زندگی چنین است و دلیلی ندارد که انسان احساس یاس و نومیدی کند . او متوجه شد که عدم امنیت ، زندگی را زیبا می سازد ، برای اینکه مسیر کاوش و خلاقیت را به روی انسان می گشاید و از طریق آن انسان می تواند به تجربیاتی نو و شگرف نایل آید . اگر در زندگی همه چیز امن ، مطمئن و تضمین شده بود ، دیگر شور و هیجان و سماعی وجود نداشت .

 

 

 

بودا با مشاهده ی اتفاقات غیر قابل باور و معجزه آسا در اطرافش به وجد می آمد و لذت می برد . عیسی همیشه به پیروانش می گفت : (( شاد باشید ، شاد باشید ، باز هم می گویم که شاد باشید . ))

 

 

 

تغییر نگرش نسبت به محیط پیرامون

 

 

 

به وفور افرادی را می بینم که نسبت به محیط ارتباطی پیرامون خود تفکر و نگرشی منفی دارند .  گاهی شدت این منفی نگری به حدی است که بر رفتار و گفتار آنان نیز تاثیر میگذارد و موجب می شود که رفته رفته در ارتباط با دیگران دچار مشکل شوند . در اینجا مطلبی را که یکی از دوستانم در وبلاگ خود در مورد همین مساله نوشته است عینا نقل میکنم :

 

 

 

بسیاری از مردم اصلاً به این مطلب توجهی ندارند که به چه چیزهایی فکر می کنند. شاید کمی عجیب به نظر برسد، اما می توانم بیشتر برایتان توضیح دهم. اکثریت قریب به اتفاق مردم معمولاً  نمی دانند که در ذهنشان چه می گذرد و از این مهمتر حتی نمی دانند که این افکار چه تاثیری می توانند بر روی آنها و محیط اطرافشان داشته باشد.

 

 

 

زمانی من هم یک چنین فردی بودم. نمی دانستم که به هر چیزی که فکر می کنم بر روی من تاثیر گذار خواهد بود، اما به کمک دوستان و کتاب هایی که خواندم از جمله "کتاب اسرار" نوشته دیپاک کوپرا،  "قدرت لحظه حال" نوشته اکهارت تال، و همچنین بر اساس تحقیقات مختلفی که در زمینه رابطه میان عصب شناسی و زبان داشتم به این نتیجه رسیدم که افکار افراد از نیروی خارق العاده ای برخوردار هستند.

 

 

 

 

 

 

 

اندیشه چیست:

 

 

 

افکار نشان می دهند شما چه فردی هستید

 

 

 

نماینده احساسات درونی شما هستند

 

 

 

زاییده تخیلات ذهنیتان می باشند

 

 

 

بازتاب دهنده ضمیر ناخودآگاه شما هستند

 

 

 

زبان گذشته شما می باشند

 

 

 

زمانی که چیزی را با هشیاری احساس کنیم، ذهن ما آنرا به قطعات معنا دار زبانی تبدیل می کند که می توان به این قطعات عبارت اندیشه را اطلاق کرد. این قطعات زبانی در ذهن ما شناور می شوند و با واژه فکر ما آنها را برچسب دار می کنیم.

 

 

 

این افکاری که در ذهن ما بوجود می آیند، از ادراک ما در گذشته نشات می گیرند. برای خود تعابیر مختلفی از واژه های متفاوت را در ذهن قائل می شویم، با حواس خود مطالب مختلف را درک کرده و به ذهن می فرستیم، آموزش های فرهنگی و برنامه ریزی های آموزشی را در غالب فکر به ذهن خود وارد میکنیم و تمام احساست خود را تبدیل به قطعات زبانی کرده و وارد ذهنمان می کنیم. به همین دلیل می توان اظهار داشت که اندیشه یک مفهوم کاملاً انتزاعی است. به عنوان مثال، به این دلیل می گوییم یک برگ "سبز" است چراکه به عنوان یک قرارداد، رنگی که برگ به چشم های ما انعکاس می دهد، سبز نامگذاری شده.

 

 

 

یکی از مهم ترین گام هایی که می تواند هر فرد را در زندگی خود به سوی شادکامی و موفقیت سوق دهد، انعطاف پذیری ذهن اوست. من لازم نمی بینم که توضیح زیادی در این مورد برایتان بدهم چراکه همه شما با چشم های خودتان این مورد را تجربه کرده اید. بدبخت ترین افراد کسانی هستند که همیشه به یک نظریه اشتباه می چسبند و حاضر نیستند به هیچ وجه از آن بگذرند.

 

 

 

افراد منفی معمولاً دایره افکار محدودی دارند و مرتباً به دور یک حلقه تدافعی می گردند و یک دور تسلسل منفی برای خود ایجاد می کنند. آنها اغلب در مورد موقعیت، افرادی که اطرافشان هستند، خودشان، و به طور کلی همه چیز منفی صحبت می کنند. آنها همان حرف های تکراری شان را بارها و بارها تکرار می کنند. آنها انگشتانشان را آماده نگه داشته اند تا به طور مداوم اطرافیان را مقصر کارهای خودشان کنند و فراموش می کنند که خودشان مسئول تمام وقایعی هستند که برایشان اتفاق می افتد. بعد تعجب هم می کنند که چرا همیشه ناراحت هستند.

 

 

 

من هم در گذشته یک چنین شرایطی داشتم. افکارم مرتباً پیرامون مطالبی می چرخید که اصلاً دلم نمی خواست و چون همیشه تفکراتم حول محور یک سری مسائل منفی می چرخید، دقیقاً همان موارد منفی در زندگیم اتفاق می افتاد. البته جای امیدواری اینجا بود که اجازه ندادم کار به جاهای باریک کشیده شود و متوجه شدم که باید افکارم را کنترل کنم. از آن به بعد تصمیم گرفتم که حیطه افکار خود را هر روز مثبت تر از دیروز کنم.

 

 

 

البته منظور من این نیست که بر روی احساسات خود درپوش بگذارید. احساسات یک مرحله عمیق تر از افکار هستند. به هر حال اگر احساس بدی داشته باشید باز هم به طور عمقی تر نوعی حس منفی به شما دست می دهد و باعث ایجاد منفی گرایی در درون شما می شود؛ اما به نظر می رسد که بیشتر اوقات افراد هیچ گونه کنترلی بر روی احساسات آنی خود ندارند. با خواندن این مقاله یاد میگرید که تا آنجایی که بخواهید می توانید افکار خود را کنترل نمایید.

 

 

 

بیشتر دانشمندان قرن اخیر بر این باورند که به هر چیزی که فکر می کنید و بر روی آن تمرکز می کنید، برایتان اتفاق می افتد و به حقیقت می پیوندد. اندیشه پس از مدتی به عینیت مبدل می گردد. برای بدست آوردن چیزهای بهتر باید طرز تفکر خود را تغییر دهید. فیلم جالبی که در این زمینه ساخته شده و می تواند به تغییر شرایط شما کمک کند فیلم "راز (Secret)" می باشد.

 

 

 

یکی دیگر از موارد مهمی که در این زمینه باید به آن توجه داشته باشید، قانون وجود چرخه در طبیعت می باشد. به این ترتیب که افکار منفی باعث ایجاد احساسات منفی می شوند، پیرو آن اعمال منفی از فرد سر می زند، این امر سبب ایجاد شرایط منفی در وضعیت زنگی فرد می شود و همین امر مجدداً سبب ایجاد افکار منفی تری در ذهن فرد مورد نظر می شود.

 

 

 

البته خبر خوشحال کننده این است که چرخه فوق الذکر در مورد افکار مثبت نیز مصداق دارد. از هر دو طرف می توان به قضیه نگاه کرد. به هر حال ابزاری است که کائنات در اختیار ما قرار داده و این به خود ما بستگی دارد که چگونه از آن استفاده کنیم.

 

 

 

یا یک مثال دیگر می توانیم موضوع را روشن تر کنیم. تصور کنید که این چرخه یک برکه است. گاهی اوقات، مثلاً زمانی که در یک خواب عمیق و راحت هستید، برکه شما زلال و صاف است. زمانیکه با زخم ها و آسیب های احساسی مواجه می شوید، در برکه شما گرداب بوجود آمده و افکار منفی در آن غوطه ور می شوند. افکار خوآگاه شما سطح این برکه را می پوشانند و احساساتتان عمق آنرا تشکیل می دهند. هر گونه تغییر در اعماق برکه می تواند بر روی آبهای سطحی نیز تاثیر گذار واقع شود و هر گونه تلاطم در آب های سطحی بر روی آبهایی پایین تر نیز تاثیر می گذارد.

 

 

 

اما جریانی که به طور کلی برای بیشتر افراد اتفاق می افتد به این شرح است: یک نفر تصمیم می گیرد که دامنه افکار، و به طور کلی زندگی خود را مثبت کند، اما باز هم احساس خوبی به او دست نمی دهد. مسئله ای که در این مرحله اتفاق می افتد صرفاً به این شکل است که چون فرد در مراحل ابتدایی تغییرات درونی قرار دارد ممکن است دچار تضادهایی شود. چون یک سری تغییرات از سطح به عمق تحمیل می شود، اعماق وجود فرد سعی می کند تا نوعی مخالفت را اعمال کند و عنان امور را به دست گیرد. به همین دلیل می توان اظهار داشت که مراحل ابتدایی از اهمیت بیشتری برخوردار می باشند.

 

 

 

شاید در نگاه اول انجام دادن این کار کمی دشوار به نظر برسد، اما اینطور نیست؛ فقط کمی زمان می خواهید و قدری تعهد بیشتر. در ابتدا نوعی فیلتر وجود دارد که اجازه نمی دهد افکار مثبت به سطوع درونی تر نفوذ کنند. به همین دلیل روند تغییر فرد نیازمند زمان بیشتری است. زمانی که روی افکار مثبت پافشاری کنید، سطوح زیرین ابتدا آرام شده، متوقف می شوند و نهایتاً مطابق خواسته شما تغییر پیدا می کنند. از آن به بعد می توانید شاهد احساسات مثبت خود باشید.

 

 

 

در این موقعیت شما نه تنها خوب فکر می کنید بلکه احساس خوبی هم به شما دست می دهد و زمانی هم که یک ایده منفی به ذهن شما راه پیدا می کند به سرعت راه خروج خود را پیدا می کند و تاثیر کمتری را بر روی شما می گذارد.

 

 

 

اما به راستی شما چرا باید یک چنین کاری را انجام دهید؟ چرا باید مراقب فکر کردن خود باشید؟ چرا باید شیوه اندیشیدن خود را تغییر دهید؟ خوب اگر بخواهم خیلی راحت پاسخ شما را بدهم باید بگویم که آیا دوست دارید که خوشحال باشید؟ چگونه می توانید خوشحال باشید درحالیکه هر لحظه یک فکر منفی به سوی ذهن شما روانه می گردد؟ آیا درحالیکه افکار منفی، سرزنش گر و ناراحت کننده کنترل ذهن شما را به دست می گیرد، می توان انتظار شادکامی داشت؟

 

 

 

می خواهید خوشحال باشید؟ طرز تفکر خود را تغییر دهید.

 

 

 

در نهایت باید بگویم که اگر می خواهید دایره افکار خود را تغییر بدهید، ابتدا باید نوع نگرش خود را قبول کنید و تعیین کنید که آیا فرد منفی گرایی هستید یا خیر؛ اما هیچ گاه نباید اجازه دهید که احساس گناه به شما دست بدهد. اگر احساس گناه داشته باشید هیچ گاه نمی توانید از افکار منفی خود دست بردارید و به مثبت اندیشی برسید.

 

 

 

چیزی که باید به خودتان بگویید این است: "در حال حاضر، من در حال تفکر به یک مسئله منفی هستم و نباید مسئولیت افکار خود را به گردن دیگران بیندازم. من اینطوری فکر می کنم چون تا این لحظه نمی دانستم که حق انتخاب دارم، قبول می کنم که در حال منفی گرایی هستم و همین حالا موضع خود را به سوی مثبت اندیشی تغییر می دهم."

 

 

 

 

 

 

 

( جمع خوب اعضای یک خانواده )

 

 

 

داشتن روابط منسجم و قوی در بین اعضای یک خانواده آرزوی هرکدام از افراد جامعه است، چرا که خانواده جامعه کوچکی است که انسجام آن و پایبندی به تعهدات خانوادگی و اخلا قی می تواند بنیان جامعه بزرگی را بسازد که کمترین جرم در آن اتفاق می افتد.رویای داشتن این چنین خانواده ای مستلزم این است که اعضای خانواده همگی در دست یافتن به این آرزو سهیم باشند. مادر خانواده مهمترین فردی است که می تواند به شکل گیری این امر کمک کند یا حداقل آن را درک و از آن استقبال کند، دلیل آن هم ساده است آیا تا به حال قطعات یک پازل را به هم وصل کرده اید؟
یا دیده اید که کسی آن را به هم متصل کند، چقدر مهم است که شکل نهایی پازل را در ذهن مجسم کنید؟ و اگر به کمک کسی این کار را انجام می دهید چقدر مهم است که همه افراد یک شکل واحد را در ذهن داشته باشند؟ بدون داشتن یک تصور مشترک مردم مقیاس های تصمیم گیری متفاوتی را به کار می برند و نتایج آن کاملا متضاد و متعارض خواهد بود. وقتی مقصد شما مشخص باشد که رسیدن به هدف خانواده ای متعادل است بنابراین باید با برنامه ریزی دقیق خانواده طوری با هم متحد و منسجم شوید که هیچ مشکلی شما را از پا نیندازد. یکی از راه های هماهنگ کردن خانواده برپایی میز شامی است که همه اعضای خانواده دور آن جمع باشند. همه ما باید غذا بخوریم، راه ورود به دل، ذهن و روح گاه از این طریق است.
این کار به تفکر، تشخیص دقیق و برنامه ریزی نیاز دارد و این امر ممکن نیست مگر اینکه همه در آماده سازی غذا و تمیز کردن آشپزخانه نقش داشته باشند. شام خانوادگی بسیار مهم است (حتی اگردر هفته فقط چند شب باشد ولی ضرورتا باید آن شام خانوادگی به جلسه خانوادگی منتهی شود). اگر این شام در محیطی با معنی، فرحبخش و مفید برگزار شود می تواند نقش حیاتی برای هر خانواده داشته باشد که از هر نظر که به آن فکر کنیم (جسمی، اجتماعی، ذهنی و روحی) نقش موثری را ایفا می کند. مادر یک خانواده باید هر شب با هر دردسری که وجود دارد همه اعضای خانواده را دور هم جمع کنیم نه اینکه یک بشقاب غذا به اطاق بچه ها بفرستیم و موهبت دور هم بودن را از اعضای خانواده بگیریم. مادر محور اصلی در نظم و هماهنگی در خانواده است.
تحقیقات جدید نشان می دهد که فقط نیمی از نوجوانان ما شام را به طور منظم با والدینشان صرف می کنند. این تحقیق نشان می دهد نوجوانانی که با خانواده شام نمی خورند، چهار برابر دیگران دچار مشکلا ت جنسی پیش از ازدواج می شوند. پس در میز شام رازی نهفته است.
توجه داشته باشید که چگونه سنت های وابسته به این امر مهم برای ما در خانواده و خانواده اش نوکننده هستند این سنت ها هم به طور فیزیکی و هم ذهنی، روحی و اجتماعی، نوکننده هستند. فضای شاد همراه با صحبت درباره مسائل روزانه می تواند کلا سی باشد که از هر جمله آن می توان درسی آموخت. با خواندن دعا و شکر برای نعمت های خدادادی می توانیم روح تازه ای را در فضای خانه بدمیم.
زمانی که با هم جمع هستیم می توانیم آموخته های روز را در اختیار یکدیگر بگذاریم و از بامزه ترین اتفاقی که در طول روز برایمان افتاده دیگران را نیز بهره مند کنیم و با این کار مهارت های ذهنی و روحی اعضا را تقویت کنیم. مادر می تواند با بیان نکته های آموزشی خاص بحث خانوادگی برپا کند و بحث جالبی در فضای آرام را به اعضای خانواده هدیه دهد.
بنابراین میز شام فرصتی است برای ایجاد این محبت بین اعضا. غذا کلید است چرا که همه غذای خوب را دوست دارند. با غذای خوب، همراهی خوب و بحث خوب، سنت شام خانوادگی شکست ناپذیر خواهد بود. البته این روش یکی از راههایی است که با بکارگیری عقاید و افکار اعضای خانواده می توان برای آینده برنامه ریزی بهتری داشت البته اگر بخواهیم این سنت را با غذای سنتی همراه کنیم واقعا همه از آن لذت خواهند برد. با تدارک غذاهای اصیل ایرانی که در زمان قدیم برای شام تهیه می شد می توان کمک زیادی به سالم نگه داشتن جسم اعضای خانواده داشته باشیم. این روش یکی از هفت عادت خانواده های کامرواست.

 

 

 

چارچوب زمانی رابطه مشترک

 

 

 

یکی دیگر از مواردی که لازم است بعد از پیوند زناشویی میان همسران رعایت شود تا سطح ارتباط آنها سالم  و متعالی باقی بماند توجه به چارچوب  زمان رابطه  مشترک است .

 

 

 

همسران و مخاطبان در یک رابطه مشترک باید به زمان مناسب برقراری ارتباط بایکدیگر توجه داشته باشند . هر رابطه باید در زمانی مختص به خود برقرار شود و تقاضای برقراری روابط در زمان نامناسب مطمئنا به کیفیت رابطه لطمه می زند . حتما در اطراف خود اشخاصی را می شناسید که برای  رابطه به هیچ چارچوب زمانی مقید نیستند  . این دسته از افراد هرگاه نیاز به رابطه را در خود احساس کنند  باید رابطه آنها برقرار شود غافل از اینکه روابطی که تحت فشار روحی برقرار شود رابطه ای ماندگار نیست .

 

 

 

گروهی از افراد  تمایل دارند برای  برقراری رابطه با دیگران در  شرایط زمانی  باشند که توان پاسخگویی به نیازهای مخاطبین خود را داشته باشند . مسلم است که اگر این افراد در شرایط نامناسب زمانی قرار گیرند توانایی تامین نیازهای ارتباطی مخاطب خود را ندارند و حتی ممکن است اصرار به ایجاد رابطه در زمان نامناسب به قطع موقت و یا دائمی روابط میان مخاطبین بیانجامد .

 

 

 

به عنوان مثال آن دسته از زوجینی که ناگزیرند گاه و بیگاه ....  وقت و بی وقت از اقوام یکدیگر پذیرایی کنند و زمان مناسب میهمانداری در زندگی مشترک آنها  رعایت نشده است رفته رفته نسبت به پذیرش میهمانان  واکنش نشان میدهند  و ممکن است خواهان قطع چنین ارتباطاتی باشند . برعکس هرگاه دعوت و  پذیرش میهمان مطابق با زمان مناسب و موارد توافق طرفین و در اوقات  فراغت  زوجین باشد  بطور قطع هریک از زوجین در ایجاد رابطه با مخاطبین خود تلاش بیشتری خواهد کرد

 

 

 

به همین صورت همسرانی که زمان مناسبی برای ارتباط  تام  و کامل به یکدیگر اختصاص می دهند  موفق ترند .... از همین امروز  بیاموزید  در زمانی که متعلق به همسر و یا مخاطب خود هستید سایر دغدغه های شغلی و مسئولیتی و اجتماعی خود را فراموش کنید و تماما در اختیار درک مفاهیم یکدیگر باشید .  مهم نیست زمانی که برای رابطه با یکدیگر اختصاص  می دهید زیاد است یا کم .... مهم این است که در طول این زمان اختصاصی واقعا  به  دیدن و شنیدن پیامهای مخاطب خود اختصاص داشته باشید و از دریافت هر گونه پیام غیر اختصاصی اجتناب کنید .حتی می توانید زمانی را بطور کاملا اختصاصی برای خودتان  انتخاب کنید تا به امور کاملا شخصی خود بپردازید .... این مساله باعث می شود تا در سایر اوقات که به سایر مخاطبین خود رابطه برقرار می کنید  دغدغه کمتری داشته باشید و  با  روحیه مناسب تری رابطه برقرار کنید . مثلا در طول 24 ساعت  حداقل نیم ساعت را به خودتان اختصاص دهید تا استراحت کنید یا تلویزیون ببینید  یا جدول حل کنید یا به  تفریح بروید یا هر کاری که تمایل دارید انجام دهید . توجه کنید که این زمان  با  زمانی که برای انجام وظایف شخصی خود در محیط اجتماعی لازم دارید تفاوت دارد . رسیدگی به امور منزل و  شستشو و رفت و روب و تعمیر وسایل تخریب شده و خرید وسایل منزل جزو اوقات شخصی شما محسوب نمی شود  و یکی از وظایف اجتماعی شماست . در این قسمت  منظورم دقیقا زمانی برای انجام امور غیر از وظایف اجتماعی است . به همین صورت باید بپذیرید که مخاطب و یا همسر شما هم  در طول 24 ساعت  نیازمند زمانی اختصاصا برای خود است تا به امور اختصاصی خود بپردازد . رابطه سالم  رابطه ای است که شما این  محدوده زمانی را برای همسرتان محیا کنید ..... یعنی بخشی از اوقاتی را که در منزل کنار همسرتان هستید  به گونه ای تنظیم نمایید تا شما عهداه دار وظایف اجتماعی او شوید و او فرصت یابد تا به مسائل و دغدغه های شخصی خود بپردازد .... اینگونه به یکدیگر ثابت می کنید که تا چه اندازه برای سلامت روحیه یکدیگر احترام قائلید .

 

 

 

پیشنهاد می کنم اوقاتی را که در کنار مخاطب و یا همسر خود هستید  با دقت برنامه ریزی کنید  تا بدانید در چه زمانی تصمیم دارید به امور منزل بپردازید ..... چه زمانی باید به حرف های همسرتان گوش کنید ..... چه زمانی باید تلویزیون ببیند .... چه زمانی باید غذا بپزید و به تکالیف فرزندان رسیدگی کنید  .... چه زمانی باید میهمانی بروید و میهمان دعوت کنید .... چه زمانی باید خرید کنید  و چه زمانی باید با دوستانتان به تفریح و گردش بروید .

 

 

 

همدلی برای هم ادراکی

 

 

 

یکی دیگر از مسائلی که انسانها به هنگام آغاز یک پیوند ارتباطی با هم باید به آن توجه داشته و دقیقا مراعات کنند توجه به احساسات و ادراکات یکدیگر است.

 

 

 

احساسات افراد طیف وسیعی از حالات روحی و جسمی آنها را در بر می گیرد که عدم توجه به هریک از آنها می تواند منشا گسست رابطه با طرف مقابل را به وجود آورد.

 

 

 

از طرف دیگر توجه به ادراکات نتیجه گیری شده از احساسات افراد نیز در برقراری رابطه سالم میان انسانها بسیار مهم است.

 

 

 

درک عمیق هیجانات - اضطراب ها  - ناکامی ها و افسردگی های روحی دیگران باعث می شود تا رابطه سالم تری با آنها برقرار کنیم ..... این مهم نیست که آیا احساسات افراد مقابل ما  حقیقی است یا نه ...... مهم این است که این احساسات واقعیت دارند و باتید مورد توجه قرار گیرند

 

 

 

خانمی که در ابتدای ازدواج به توجه  و تائید رفتار خود توسط همسرش   نیاز روحی دارد .... چنانچه مورد بی توجهی احساسی قرار گیرد به مرور زمان دچار افسردگی و دلزدگی ارتباطی خواهد شد.

 

 

 

این مشکل به ویژه در مورد افرادی مشاهده شده است که  در ابتدای پیوند ارتباطی به دلیل عدم برنامه ریزی اجرای وظایف جدید دچار آشفتگی و سردرگمی می شوند و نیاز دارند تا طرف مقابلشان این آشفتگی را درک کند نه اینکه آن را مورد تمسخر قرار داده و یا خود به عنوان عامل جبرانی دست به کار گردد.

 

 

 

همینطور آقایانی که در ابتدای پیوند زناشویی دچار هیجانات و اضطراب های ناشی از پذیرش مسئولیت اجتماعی جدید خود هستند باید از سوی همسران خود  به خوبی درک شوند تا به مرور زمان از شدت عمل هیجانات آنها کاسته شود و قدرت تشخیص عقلایی و منطقی برای پیشبرد امور در آنها ایجاد شود

 

 

 

البته در توجه نمودن به احساسات و ادراکات همدیگر هیچگاه زیاده روی نکنید و همواره  با استفاده از مکانیزم همدلی ، سعی در آرامش بخشیدن  به طرف مقابل خود و درک حالات روحی او  داشته باشید.

 

 

 

اگر طرف ارتباطی ما ( خواه این فرد همسر ما باشد ... خواه همکار ما ..... خواه دوست ما ) در آغاز پیوند ارتباطی دارای حالات روحی و احساسات و ادراکات خاصی است .... هیچگاه این حالات را نادیده نگیرید و یا در صدد مقابله با آن برنیایید .... بلکه حتی اگر این حالات غیر منطقی و غیر حقیقی است .... ابتدا واقعی بودن آن را باور کنید و به پذیرید که طرف مقابلتان در شرایط ناهمگنی با ماهیت قبلی خود قرار دارد و لازم است که به او کمک کنید ... کمک کردن یعنی همدلی و درک شرایط خاص او ..... یعنی ارائه پیشنهاد برای تسهیل اجرای وظایف او

 

 

 

کمک کردن به معنای اجرای وظایف او توسط شما نیست .... یعنی نباید کارهایی را که او از انجام آن در مانده است به دوش بگیرید  .... زیرا شما به اندازه خودتان وظایفی دارید که باید به انجام آنها برسید ..... بنابر این به جای آنکه وظیفه انجام  تعهدات طرف مقابلتان را به دوش بگیرید ..... به او کمک کنید و دلگرمی بدهید که خود او وظایفش را انجام دهد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۹/۲۹
فرهاد

نظرات (۴)

۲۹ آذر ۹۳ ، ۱۶:۰۹ کمی بودن ...
وقت نکر دم همشوبخونم امافک کنم ازآدمای گروه20باشم!
پاسخ:
(: خُب اینم یه حرفیه.امیدوارم همیشه جزو آدمای خیلی خوب باشید که قطعاً هم همینطور خواهد بود.
سلام
همشو خوندم و استفاده کردم.
ممنون مثل همیشه عالی بود.
فقط کاش هر کی می‌خونه عمل کنه و از کنارش ساده نگذره...
پاسخ:
سلام.باز هم از لطف شما بزرگوار ممنونم.درست میگید.کاش از کنار این عکس العملها ساده نگذریم.اما دلیل این گذشتنها،درگیر شدن با دنیای به اصطلاح پیشرفته ی امروزه که آدما رو از هم دور کرده.اینترنت،موبایل،ایمیل،وایبر و....همه رو در عین اینکه ظاهراً به هم نزدیک کرده اما قلبها رو از هم دور کرده و اونقدر وقت همه رو می گیره که دیگه فرصت فکر کردن و توجه به هم رو از ما سلب می کنه.دیگه خیلی وقته که کسی واسه دیگری نامه نمی نویسه و پُست نمیکنه.دیگه منتظر پُستچی نیستیم تا نامه ای دم خونمون بیاره.دیگه وقتی کسی رو توی خیابون میبینیم که به کمک احتیاج داره،اونقدر دیرمونه که از کنارش میگذریم و...
دقیقاً...
همونطور که تو یکی از پست‌هام گفتم؛ دیگه خـــــــــــــــیلی چیزها ارزش نیستند :(
پاسخ:
درست می فرمایید.ممنونم.
یه روز باید کامل بخونمش(:
پاسخ:
متشکرم زهرا خانم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">