کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۴۸ مطلب با موضوع «کافه چکامه» ثبت شده است


۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۵ ، ۱۲:۴۷
فرهاد


۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۵:۴۴
فرهاد
۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۱:۴۰
فرهاد
۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۰:۵۱
فرهاد
۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۵ ، ۱۸:۰۰
فرهاد


هنوز حرف دلت را چرا نشد که بگویی؟!

نبود دست خودت...قصه را نشد که بگویی

نگاه کردی و رفتی،کنار من ننشستی

پر از صدا ، ولی بی صدا...نشد که بگویی

دوباره هول شدم از دیدنت ، سلام که کردم

نگاه کردی و رفتی ، نشد سلام بگویی

نگاه کردم و گفتم : کجاااااااااااا؟! دار و ندارم

یواش رفتی و ساکت ، ...کجا؟!...نشد که بگویی 

سوال های مرا بی گمان جواب ندادی

چرا که از ته دل حرف را نشد که بگویی

نگو !! خودم از چشمهای ناز تو خواندم

هرآنچه را که به من بی صدا نشد که بگویی

به جای تو ،خودم این بار حرف میزنم اینجا

هرآنچه را که به من بی هوا نشد که بگویی...

 

ترانه  "با تواَم " با صدای احسان خواجه امیری

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۵ ، ۱۱:۴۶
فرهاد

 

 


دکترم تجویز کرده شعردرمانی کنم
روبه روی چشمهای تو غزلخوانی کنم

شعر فروردینی و اردیبهشتی منع کرد
گفت باید نسخه را
#پاییز و آبانی کنم

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۴:۱۴
فرهاد

 

میشود بغلم کنی؟؟

محکم،

از آنهایی که سرم چفت شود روی قلبت و حتی هوا هم بینمان نباشد...

میشود بغلم کنی؟؟

دلم تنگ است

برای بوی تنت،

برای دستانت که دورم گره شود

و برای حس امنیتی که آغوشت دارد...

میشود بغلم کنی؟؟

هیچ نگویی،

فقط  

بگذاری گریه کنم...

و آرام در گوشم بگویی مگر من نباشم که اینجور گریه کنی 

میشود بغلم کنی؟؟

تمام شهر میدانند از تو هم پنهان نیست،

همین روزهاست که دلتنگی کاری دستم دهد

و در حسرت لمس دوباره ی آغوشت

برای همیشه بمانم...

میشود بغلم کنی؟؟


| فاطمه جوادی |



برگرفته شده از cofe-sher.blog.ir

 


 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۵:۵۶
فرهاد


چه می شود که بیایی جهان به هم بخورد؟!

و سرنوشت دوتامان گره به جان بخورد

قرار بود میان نگاههای حریص

نگاه عاشق تو ناگهان به من بخورد

فراری ام من از این عشقهای روی زمین

بیا به آسمان برویم،کهکشان به هم بخورد

میان کوچه ی خلوت در انتظار توام

مباد آنکه قرارهایمان به هم بخورد

جلو بیاییو دستم بگیریو آنگه

لبان سرخ تو ناگه به این دهان بخورد

زمین و هرچه زمان را بهم زنم هر آن

نگاه گرم تو بر چشم ناکسان بخورد

تو خود حدیث مفصل بخوان چه می گویم

چه می شود که هم اکنون دلت تکان بخورد؟!

اگر چه غرق سکوتم،نمی شوم فریاد

بیا که آخر این داستان بهم بخورد...

 

چرا نمیرسی؟ (با صدای مهدی یراحی)

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۵ ، ۱۱:۲۹
فرهاد


او جان من است...

برسانش به لبم !

.....

اینجا بنشینم...

نرسانی ، نروم

 

ترانه ی " آرامش یعنی تو " با صدای علی اکبر قلیچ

 

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۴۶
فرهاد