کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۵۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است


۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۰۰
فرهاد


۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۳۳
فرهاد

 

او مرا کنار نمی گذارد

چون سهمش را از من می خواهد

ولی جیبم را از سهمی که به من نداده خالی می کند

و سیبی را که به من نداده ، گاز می زند

من نگاهم را با خاموشی می پوشانم

تا مبادا صدای فراموش کردنش را بشنوم

او نمی گذارد
او آنقدر عمیق است که من گریه ام می گیرد

او آنقدر عمیق است در من که تا می گریزم

با دستهای نوازشگرش

گریبانم را می چسبد

او مرا کنار می زند و دهانم را می دوزد

تا با آن حرفهای بزرگش را بزند

من غرق می شوم

رویاهایم را دهان او می بلعد

او

رویایم را به گردنش می آویزد و به آسمان فخر می فروشد

او همه چیز من است...همه چیز

 

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۰۷
فرهاد


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۳۱
فرهاد

 

درسته که اون روز بهش گفتم لال شو.بهش گفتم اصلاً به من چه.اما نتونستم به سادگی از کنارش بگذرم.دو سه شب دیدمش اما بهش چیزی نگفتم.اونم حسابی سکوت کرده بود.دیشب یه دفه جلومو گرفتو گفت:میدونی چیه؟گفتم نه .چی چیه؟گفت:ببین.معرفت میذاری برای اینکه برسونتت به عرش اما میرسونتت به فرش.گفتم:منظورتو واضح تر بگو.گفت:تو اومدی از من چیزی بکنی.اما من خودم دیشب یه چیزایی شنیدم که حال خودمم فراموش کردم.گفتم:اینو می گی که منو بفرستی توو کوچه ی علی چپ؟گفت:نه خداییش.اصلاً تو فرض کن اینجوریه.آدم یه چیزای دیگه که می شنوه خودش خجالت می کشه از درداش بگه.تو فکر کردی من پایه ی کله پاچتم؟باشه قبول.بیا بار بذاریم ببینیم دنیا چه خبره؟گفتم:اینقد قلمبه سلمبه حرف نزن.ساده بگو.گفت:الان دوره ی موش بودن نیست.الان خرگوش بودن به کارمون میاد.باید باهوش باشیم.هستیما.اما واسه کی؟برا چی؟که چی بشه آخرش؟که بگیم زرنگیم.یا تسلط کامل بر اوضاع داریم؟خب دارم.تسلط دارم.اما این دل لامصب تسلط مسلطو به هم می ریزه.اصلاً شیرازه ی اصول رو به هم میزنه.منم که موسیو پوآرو نیستم معما حل کنم.من یه آدم ساده ام با هوش کمتر از مکفی خودش.اما بده مرد ترسو باشه.بده مرد حرفاشو نزنه.بده مرد یه چیزایی رو نگه.بده مرد مرگ بگیره صداش.بده مرد خفه شه.اما صبر کن.بذار اون داستانی رو که شنیدم برات بگم بعدش برسیم به من ببین زخمام ارزش شمردن داشتند؟!

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۳۸
فرهاد


۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۳۲
فرهاد


۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۱۲
فرهاد


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۰۰
فرهاد


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۰۰
فرهاد


۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۳۱
فرهاد