شرح دلتنگی
دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۳، ۰۵:۳۲ ب.ظ
همه جا جلوه ی رخسار تو با ماست هنوز
دلم حیرت زده در بند تمناست هنوز
چشم مجنون ستم پیشه ی صحرای فراق
یکسره بر گذر منزل لیلاست هنوز
باده و ساقی و ساغر،مِی و مُطرب به طَرَب
همه در بندِ سکوتِ دلِ شیداست هنوز
من گنه کردنم از روی گنه کاران است
بنگر موی سپیدم که دل آنجاست هنوز
دیشب از موی کمندت به کمند اُفتادم
شام و صبح و سحرم،چون شب احیاست هنوز
شامگاهان به گداییِ درت آمده اَم
رُخ متاب از رُخِ من کاین همه دریاست هنوز
میلِ شیرین نکند جانب فرهاد،چه باک؟
تیشه بر سینه یِ کُهسار مهیاست هنوز
پای از این میکده بیرون ننهد فرهاد هیچ
زاده یِ باده یِ بی وقفه یِ غمهاست هنوز
۹۳/۱۱/۱۳