کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۲۹ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

همه ما هر روز با افراد دشوار سر و کار داریم. گاهی اوقات کافی است در آیینه نگاه کنیم تا یکی از آنها را ببینیم. شما نمی‌توانید همیشه از افراد مسئله ساز دوری کنید. شناخت این افراد و چگونگی برخورد با آنها به شما کمک خواهد کرد تا ارتباطات بهتری داشته باشید. این مقاله روشهایی را برای شناخت و برقراری ارتباط با افراد دشوار بیان می کند.
۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۳ ، ۱۵:۳۷
فرهاد


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۳ ، ۰۹:۱۱
فرهاد


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۳ ، ۱۱:۰۰
فرهاد


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۳ ، ۱۰:۳۰
فرهاد
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۳ ، ۱۴:۰۵
فرهاد

با بهانه یا بی بهانه بنویسم،توفیری ندارد.لحظاتی چند در تب و تاب و فراز و نشیب شیرینی ها و تلخی های تواَم.اگر بخواهم این بار به جای تو به سفر بروم،باید به جبران تمامی دفعاتی که رفتی و چشمان مضطربم را به در کاشتی...نه...نمیتوانم...تو بی اختیار می روی و من با اختیار می مانم.این بهانه ها را برای این سَر می دهم که گاهی می خواهم حالم را بدانی.اصلاً مرا ببخش که بعضی اوقات از سَرِ بی حوصلگی و بی جهت،تو را با دیگران جمع می بندم؛مگر نه اینکه تو را باید از همه تفریق کنم؟!

می بینی چقدر از این شاخه به آن شاخه می پرم؟!

آن روزها که به مدرسه می رفتیم یادت است که می خواندیم:"آن مرد آمد...آن مرد زیر باران آمد..."

اما واژه ی سفر و تمامیییییی متعلقات آن را به ما نیاموختند.شاید آنها می دانستند که بعضی واژه ها را با نوشتن نشاید آموختن.باید لمسشان کرد.نفس کشیدشان.بازدمش را فرو داد تا نکند پیچک عَشَقّه وار دورِ درخت تاکِ حیاطِ خانه،ناخواسته فرو بدهدش.هر بار که سفر به میان می آید ترس عجیبی وجودم را فرا می گیرد.راه اَمن است؟پشت سرت آب ریخته اند؟از زیر قرآن گذشته ای؟نکند ماه بودنت روی ستاره ها اثر کند تا هر شب برای دیدنت مسابقه بگذارند!و من باز بمانم...

اگر اینها را باور نداری تا اذان صبح فردا،منتظر بمان...

اما تو را به جان شمعدانی ها،تو را به لطافت شبنم صبحگاهی،تو را به بال کبوترها...این بار زودتر بیا و بیشتر بمان.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۳ ، ۰۸:۳۶
فرهاد

 


لطفاً برای مشاهده کامل،به ادامه مطلب مراجعه فرمایید:

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۳ ، ۱۲:۳۰
فرهاد

این پژوهش تاملی در باب کتاب "خروج از بحران " اثر معروف و پرسر و صدای پروفسور ادواردز دمینگ می باشد که ضمن ایجاد انقلابی در مدیریت، جهان صنایع و تولیدات و خدمات را دگرگون کرد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۳ ، ۱۲:۱۲
فرهاد


از کجا شروع کنم؟!

بر فراز کوهی بلند در پس جاده ای به درازای رویای بودنت،ایستاده ام.در تنهایی مبهم خویش به دنبال روزنه ای برای ادغام شدن،برای شروع،برای وهمی به بزرگی این فاصله،تنِ بی جان شده از اندوه را،دلداری می دهم که آرام...صبور...آرام!

تو آمدی.آمدی که این تنها دیگر تنها نباشد؛که هست به وسعت تمامی احساسم.

در خلوت هر شب،هر لحظه،به دنبال خنده ات،نگاهت،تنهایی را درس می دهم.

سَر که بلند می کنم،جهانی می بینم پر از انتظار،پر از مسیرهای بی حضورت.

دل به دریا می زنم که با تو باشم که بی تو توانم نیست زندگی را.غرق در مرثیه ای می شوم که خود می خوانم و خود می گریَم....و دوباره سکوت و جای خالی ات.تلخند امید را هر بار بعدِ رفتنت چون جام زهری می نوشم.

تصورش را هم نمی کردی که مرا اینگونه به اینجا رسانی؛گِله ای نیست که هر چه هست با آهنگ صدایت هر دم ،در هم می ریزد.

یاد زیبای هر آنچه بود و هست مرا میهمان هر لحظه ی خود می کند و غمِ کم داشتن خاطراتی که میشد باشد...تا دنیا را آنگونه که هست و آنطور که میشد از پس خنده هایمان کشف کنیم.

چه بگویم؟بگویم که ناگهان صدایم کن؟ناگهان بیا؟

به خودت نگاه کن؛دقیق شو؛مرا می بینی؟!

 

۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۳ ، ۱۴:۰۸
فرهاد


۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۳ ، ۱۳:۰۴
فرهاد