عباس جان
يكشنبه, ۷ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ب.ظ
هنگامی که پا به حرمتان گذاشتم،بیش از هر آنچه که شنیده بودم را دیدم.ادبتان،سخاوتتان،هیبتتان،همه و همه با خونم آنچنان عجین شد که دیگر مرا گریزی نیست...
عباس جان...شما خود نیک می دانید زمانی مصادف با این ایام بود که آتش به در خانه ی مادرتان بردند و ایشان را آنچنان آزردند که بعد از آن ،دنیا روی خوش ندیده است.شما یَل فاطمه ام البنین بودی اما ما که می دانیم مادرتان فاطمه ی زهراست ...و تاریخ چیزی دیگری می نوشت اگر بودید و در آن روز بر پاشنه ی در می ایستادید و همچون قمر بنی هاشم می درخشیدید...
۹۳/۱۰/۰۷