سال قحط شکوفه ها
شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۴۶ ب.ظ
..........
این که تا آه می کشم شعله ور می شود تنم
غیرت زخم خورده ایست پشت رگهای گردنم
لب به دندان گَزیدنم شیوه ی بغض خوردن است
آه ها را خبر کنید،شعله پوش است شیونم
سال قحط شکوفه را پشت در جار می زنند
عمر خود را تلف مکن در هوای شکفتنم
مانده بر شانه های من،داغ تهمینه؛وایِ من
نوشدارو بیاورید،من همان ناتهمتنم
هرچه دیروز دیده ام جز سیاهی نبود و نیست
وعده بیهوده می دهی سوی فردای روشنم
عاشقی باغ روشنیست مملو از شاخه های دُر
گرچه از زخم عاشقی پُر عقیقست دامنم
بس که آهن قُراضه ها قاطیِ شمش ها شدند
پاره ای فکر می کنند،من هم از جنس آهنم
باز بازارِ بی غمی طبق معمول رایج است
ساده دل من! که روز و شب،درد را داااد می زنم
۹۴/۰۱/۱۵
این قسمتش خیلی من رو تحت تأثیر قرار داد:
بس که آهن قُراضه ها قاطیِ شمش ها شدند
پاره ای فکر می کنند،من هم از جنس آهنم