بعد برو
دوشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۲۸ ب.ظ
صبر کن حرف دلم را بزنم،بعد برو
گِرِهی بر دل سنگت بزنم،بعد برو
بی وفا؛حق نمک پس چه؟! ببین احوالم
زخم من را نمکی پاش...و مِن بعد برو
صورتِ پیرِ مرا دوست نداری؟...باشد
گوش کن قصه ی پیری مرا،بعد برو
باش؛ با دست خودت زخم مرا مرهم نِه
یا که نه! زخمِ زبانی بِزَنو بعد برو
یک نفر حرفِ دلش مانده، خدا می داند
دل او را نشِکن یا بشِکن،بعد برو
دوست داری بروی؟... رو...که دگر حرفی نیست
ولی از من بشِنو حرف دلم،بعد برو
۹۴/۰۲/۲۱
می روم اما مرا با اشک همراهی مکن
بر نخواهم گشت دیگر معذرت خواهی مکن
من که راضی نیستم ای شمع گریان تر شوی
کار سختی می کنی از خویش می کاهی، مکن
صبحدم خاکسترم را با نسیم آغشته کن
داغ را محصور ، در بزم شبانگاهی مکن
آه! امشب آب نه، آتش گذشته از سرم
با من آتش گرفته، هر چه می خواهی مکن
پیش پای خویش می خواهی که مدفونم کنی