کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

پدرخوانده

يكشنبه, ۶ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۳۳ ب.ظ


یه نوشته از قبل:

توی ویلای اداره ام.کنار ساحل زیبای انزلی.تنهام و ساعت 22:40 دوم دی ماهه.دارم موسیقی  Love Theme From The Godfather اثر Nino Rota رو گوش میدم.دوسش دارم.حس خوبی بهم میده.حس پدرخواندگی.

...کاشکی پدرخواندت بودم.شاید الان این تنها آرزومه توو عمق اندوه نداشتنت.اونوقت کسی دیگه جرأت نداره بهت بدی کنه.اونوقت هر کسی باهات نامهربون شد باید تاوان سنگینی پس بده.آخه من پدرخوانده ام و تو خانوادمی.تو همه کسمی.فقط یادت باشه خواسته هاتو فقط به پدرخوانده بگی نه کسی بیرون از این خانواده.چون کسی جرأت نداره رو حرف Godfather حرفی بزنه.

همه پدرخوانده رو دوس دارن.اما من می خوام فقط تو دوسم داشته باشی.شاید دوس داشتن دیگران از سر ترسه اما دوس داشتن تو از سر احترام.قبل از اینکه بهت یه چیز دیگه بگم یادت باشه حرفای ویتو کارلئونه رو توی آخر حرفام بخونی.

حالا بگو دوسم داری؟

منم پشت در.در قلبتو وا کن...منم پدرخوانده...

.

.

.

.

پدرخوانده

 بوناسرا: من دخترمو با شیوه آمریکایی بزرگ کردم. بهش آزادی دادم. اما بهش یاد دادم هرگز خانواده‌اش رو بی‌آبرو نکنه. اون یه دوست‌پسر غیر ایتالیایی پیدا کرد. با اون به سینما می‌رفت. شب تا دیروقت بیرون می‌موند. من اعتراض نکردم. دو ماه قبل، اون پسر، دخترمو به همراه یکی دیگه از دوستای پسرش برای رانندگی با خودش می‌بره. اونا به زور مجبورش کردن ویسکی بخوره، و اون وقت سعی کردن ازش سوءاستفاده کنن. اون مقاومت کرد، غرورش رو حفظ کرد. پس اون دو نفر، مثل یه حیوون کتکش زدن. وقتی به بیمارستان رفتم، دماغش شکسته بود. آرواره‌اش خرد شده بود و با سیم به هم وصلشون کرده بودن. از زور درد، حتی نمی‌تونست گریه کنه. ولی من گریه کردم. چرا گریه کردم؟ اون تنها روشنایی زندگی من بود. دختر زیبا… حالا دیگه اون هرگز زیبا نخواهد بود… معذرت می‌خوام… رفتم پیش پلیس. مثل یه آمریکایی خوب. این دو پسر به دادگاه کشونده شدن. قاضی اونا رو به سه سال حبس محکوم کرد. ولی حکم رو به حالت تعلیق درآورد. حکم رو معلق کرد! اونا همون روز آزاد شدن. مثل یه احمق وسط دادگاه وایساده بودم. اون دو حرومزاده، به من خندیدن. اون وقت به همسرم گفتم: «برای عدالت، ما باید پیش دون کورلئونه بریم».

 ویتو کارلئونه: چرا رفتی پیش پلیس؟ چرا همون اول نیومدی پیش من؟

دیگه هیچ وقت به کسی خارج از خانواده نگو که چی فکر می‌کنی.

گوش کن: Love Theme From The Godfather

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۰۶
فرهاد

نظرات (۱)

۰۷ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۹ تحفه نویس
سلام دوست خوبم
" پدرخوانده " واقعاً عالی بود ، دیگه چیزی ندارم بگم
خوش باشی
پاسخ:
سلام.واقعن خوشحالم که کاملن درکش کردی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">