راه های بی من
يكشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ
خون تو رگهای من ، یادم به یادت هست؟! نیست ؟!
با غریبی ساختم ، نامم به یادت هست؟! نیست؟!
مدتی در کوچه ی باریک قلبم خانه ساز
خانه ات در کوچه ی قلبم که در بن بست نیست
لحظه ای با من ، کنارم راه را طی کن ، ولی
از کنار کوچه ی دیگر نرو ؛ او هست...! نیست؟!
بی من آنجا راههای رفته با من را نرو
خواستی بی من روی ، آنجا مگر دربست نیست؟!
من که در عمق نگاهت خویش را بینم ، مگر؟
این نفسهایم شبیه لرزش یک دست نیست
باز می آیم ؛ خیالت ، من ، غزل ، تصویرها
دست در دستم نهادی ،این که دیگر هست...نیست؟!
۹۵/۰۲/۰۵