کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

حرف های خودمانی

دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۳۹ ق.ظ

 

من عشق را جورِ دیگری می بینم

از اولش هم همین طور بودم!!!

نه اینکه متفاوت باشم...نه...تو ، من و همه میدانیم که همه ی مردها سر و ته یک کرباسند...

اما...
این که مثل یک دکمه ی شُل به پیراهنت آویزان باشم را دوست ندارم؛

این که مثل تابلوی راهنما مدام یادآورِ باید و نبایدی باشم را دوست ندارم... این که...!
من همیشه می خواستم و می خواهم با هم عبور کنیم؛

گاهی حتی پس و پیش؛ اما در ‏حرکت...
من ‏ایستادن را قبول ندارم، من درجا زدن را دوست ندارم،

من از هر آنچه که ما را از رفتن باز می دارد، بیزارم؛

چقدر هم دارم مَن مَن می کنم.

مبادا اینجا فکر کنی دچار خودخواهی یا خودشیفتگی ام.
از اول هم گفتم که می خواهم قایق نجاتی باشم بدون بادبان که خود را به دست باد نسپارم،

بال پرواز باشم، چراغ روشنی که از هر جای تاریکی نگاه کنی می بینی اش.
می خواهم هر جا ایستادم و خسته شدم، نوک قله را نشانت بدهم

و سرخوشانه پا به پایت بدوم، حتی اگر خودم به هیچ جا نرسم...
هیچ وقت تصاحب کردن را یاد نگرفتم!
این که بروی با چنگ و دندان یک کسی را مال خودت کنی،

یک چیزی را به خودت ببندی، دست کسی را تنها برای آن بگیری که فرار نکند؛...

مگر نه اینکه هر کس تنها به خویشتنش تعلق دارد، پس ‏جنگ برای چه؟!
آدمیزاد بخواهد دلش به ‏ماندن باشد هزار فرسخ هم دور شود، باز هم مانده است...!

وقتی که کسی را دوست دارد،باید از خودت بدانی اش...
آدمیزاد مگر برای داشتن خودش ، می جنگد؟!
من دیگربلد نیستم بجنگم

برای داشتن تو جنگیدنهایم را کرده ام.حالا پشت دیوار این دژم .

منتظرم  تا بدانم آنان که ناخواسته دشمنانم شده اند با کدام تاکتیک مرا از سر راه بر میدارند!

هعیییییییی

تو تا ابد هم حال مرا نخواهی دانست.

سخت ترین روزها را فقط گریه می کنم

وهی فکر میکنم لابد دلت جای دیگری ست و آدم نباید دنبال رفتنی ها بدود...!
باید بنشیند پشت در و یواشکی ‏گریه کند...

دلت نسوزد.اصلاً لازم نیست دلسوزی کنی.من فقط دارم حال خودم را می گویم.

از حالی که چه بسیار آن را به چشم ندیده ای

و چه بسیار برای اینکه روز خوشت را خراب نکنم نق نزده ام.

چه بسیار حرفها که خورده ام و چه بسیار فریادها که نکشیده ام.

چه بسیار برای آرامشت ، در عین بی سیاستی هزاران ترفند به خودم

و تو زده ام که حال تو خوب شود.اما دم نزدم.

هنوز هم معماهایی هست که تو از آنها بی خبری.

با این حال...
من با بند بند وجودم ‏دوستت می دارم

و سیاست و حساب و کتاب و روانشناسی و تاریخ و جغرافی هم سرم نمی شود.

من فقط زندگی می کنم و زندگی هم بالاخره یک جا تمام می شود.
اینکه بگوییم دوستت دارم و بنشینیم به تماشا،

بگوییم دوستت دارم و دست و پا نزنیم، اشک و لبخندمان را بغل بگیریم

و همه چیز را صبورانه بسپاریم به زمان...مگر می شود؟!

بگوییم دوستت دارم و بنشینیم سایه ی سنگین کس دیگری را روی سرمان حس کنیم.

بگوییم دوستت دارم و راحت از آنکه بینمان فاصله می اندازد حرف بزنیم.

بگوییم دوستت دارم و هی درونمان را بخوریم و دم نزنیم که مبادا از هم برنجیم.

بگوییم دوستت دارم و به هم هیچ حقی ندهیم که چه؟

ما عاشقیم.اگر عاشقیم که باید از هم محافظت کنیم.باید برای هم بمانیم نه اینکه بمیریم.

من هنوز که هنوز است نفهمیدم که آن شعرهای شیرین و فرهاد و ...

چرا آنطور سروده شده که یک عاشق باید مثل احمقها بنشیند نظاره گر اطرافش باشد

و دم نزند که چه؟که عاشق است و باید خون دل بخورد!!!!

مگر می شود؟

مگر می شود همه چیز را صبورانه به دست زمان سپرد؟!

نه...نمی شود...

چرا که زیر آسمان برای هر چیز زمانی ست...

حالا بعضی وقت ها یک چیز کوچکی توی قلبم خسته است،

دلش مهربانی می خواهد، بعضی وقت ها بیخودی تند تند می تپد

و تقصیر هیچ کس هم نیست؛

بیخودی دیوانه می شود

و دلش کرور کرور لحظه های بی دغدغه ی عاشقانه می خواهد؛

دلش می خواهد می توانست بگوید:
"مسافر من
یا بیا و کنارم بمان،

یا این مرد مغرور و خودخواه را باخودت بردار.

ببر گوشه ای با عشق خود گم و گورش کن".


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۰۸
فرهاد

نظرات (۲)

:(
پاسخ:
:)
درود بر فرهاد گرامی
" حرف های خودمانی " بر بام دلم نشست
همچون آهی که از ته دل کنده شود
خوش باشی دوست خوبم
یاعلی
پاسخ:
سلام برادر عزیزم.ممنون.ببخشید دیر تایید کردم.یه مدته گرفتارای کارای شخصی ام.مرسی که هنوز بهم سر میزنی.عیدتم مبارک

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">