کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

خدایا

دوشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۷ ب.ظ

kocholo.org

یک دلِ پُر درد دارم و یک جانِ پُر زجر.بگو چگونه بگذرانم غم فراق را؟من خاکم و از خاک چه برآید مگر خطا؟من معلولم و از من چه زاید مگر جفا؟ و تو علتی و از تو چه آید مگر وفا؟تو گنج عشقی و دریای مِهر.و من...تنهاترین در این بحر بی کران.می دانم که هر شادی که بی توست اندوه است؛هر منزلی که بی تو،زندان؛هر دل که در طلبت نیست،ویران؛من سزاوار تو نیستم...چه زیباست ایام دوستانت با تو و چه نیکوست دیدارشان به حرمت دیدارت.این بیچاره را پس چه تدبیر؟من نه ارزانی تو بودم که مرا برگزیدی و نه قابل که همراه شدی.بلکه تو خود را به تلاطم انداختی تا بپوشانی همه ی عیبهایم را.من زمینی ام و تو آسمانی.من همه گناه و تو همه بخشش...با این همه عشق تو چراغ مِهر بیفروخت.مِهر تو عشقم افزود.قربتت چراغ وجد و غربتت شمع درد.از وجود خود چه دیدم مگر جفا و از تو همه عشق و صفا.ای که به بحر پیدا و به نهر هویدایی.با من آن کن که می خواهی.بیمارم می کنی و خود دوایی.درمانده ام می کنی و خود درمانی...و گاه منتقمی.چگونه بر این ضعیف سرِ جنگ داری؟یاد تو میان دل و زبانم.مِهر تو میان سَر و جانم.چگونه یادت کنم که تو خود در یادی؟! و لحظه ی فراموشی هم،همه فریادی.از منِ زارترچیست؟و از تو بزرگوارتر کیست؟در دنیا مرا یاد تو بس و در آخرت مرا دیدار تو بس.بدان که بی تو همچون همه ی ذرات آب در تلاطم مرجان ها و شقایق ها،غرق خواهم شد.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۰۷
فرهاد

نظرات (۱)

۰۷ مهر ۹۳ ، ۱۶:۱۰ کمی بودن ...
چه ریتم باحالی!

وچه نثرزیبایی.....
پاسخ:
ممنونم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">