کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

فصل پنجم

چهارشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۳، ۰۹:۲۹ ق.ظ

 

برای غریبه شدنمان،باید کارهایی کرد کارستان...

اول: دلمردگی...که حاصلجمعِ تفریقِ تمام خاطره هاست.تو می توانی؟من می توانم؟هرگز...

دوم: باید چشمهایمان را به روی پنجره های خانه ببندیم و آنها را که هنوز خیره به جاده مانده اند،بر هم بگذاریم.تو میتوانی؟من می توانم؟هرگز...

سوم: باید لب و دهانمان را ببندیم برای عدم تکرار مکرر نامهایمان.تو می توانی؟من میتوانم؟هرگز...

چهارم: باید ذهن و خیالمان را بپوشانیم از هر چه یاد هم است و از هر چه بود و نبود؛هست و نیست؛خواهد ماند و نخواهد ماند.تو می توانی؟من می توانم؟هرگز...

پنجم پس از همه ی اینهاست.همه را که انجام دهی،خالی می شوی.اما وای به روزی که حتی نشانه ای کوچک از هم در گذری ببینیم.آنوقت است که با خود میگوییم:پس ما کجا خالی شده بودیم؟! چرا این همه بیهوده خود را به زحمت انداختیم؟مگر می شود؟تو می توانی؟من می توانم؟هرگز...

پنجم ،پس از همه ی اینها بود.گذشتن بود.گرچه زمستانمان را دیگری رقم زد.اما نشد که به پنجم برسیم.اصلاً فصل پنجمی وجود ندارد.مگر ما جهار فصل بیشتر داریم؟!


 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۱۰
فرهاد

نظرات (۳)

۱۰ دی ۹۳ ، ۱۳:۴۸ کمی بودن ...
من روبه یادخاطره ای انداختید اشک توچشام جمع شد......
پاسخ:
معذرت میخام.امیدوارم باعث رنجش نشده باشم.
گاهی زندگی یک فصل بیشتر ندارد، پاییز و دیگر هیچ...
گاهی هرروز زندگی فصلیست نو...
پاییز را دوست دارم، اما نه برای همیشه. گویی وداع که می‌کند بیشتر انتظار آمدنش را میکشم...
پاسخ:
پاییز که شاه فصلهاست.ممنون از نوشته ی زیباتون
۱۱ دی ۹۳ ، ۱۵:۵۸ کمی بودن ...
خواهش می کنم نه باباتقصیرخودمه !!
پاسخ:
زنده باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">