مرهم
چهارشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۱۸ ب.ظ
بیا مرهمی باش بر زخم و داغم
گرت نوشدارویی بعد از جدایی
صدایم کن از گوشه ی بی صدایی
به آوای زنگی،به سنگی به چاهی
سکوت مرا با صدای قریبت
چنان سخت بشکن بسان رهایی
بزن بر رگِ ناتوانِ ضعیفم
خلاصم کن از طعم تلخ جدایی
ز هول قیامت چه باک آنچه مانده؟
که صبح جزا دارم از تو نگاهی
به موی عزیزت قسم،هرچه گفتم
مباد اندکی عشق را خودنمایی
گر اُفتد به دست من آن تارِ گیسو
کنم مو به مو،تا تَهِ آشنایی
چنان مست عشقم در این چرخِ گردون
مثالِ یکی ساده ی روستایی
ازل تا ابد حالِ "فرهاد" اینست
اگر با وفایی،وگر بی وفایی...
هفدهم اسفند 1393.ساعت 20:30.ساحل بندر انزلی
۹۳/۱۲/۲۰