کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۶۲ مطلب با موضوع «کافه رنگارنگ» ثبت شده است


۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۰:۲۷
فرهاد


۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۳ ، ۱۱:۲۲
فرهاد

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

کودکان از بدو تولد تا زمانی که اولین کلمات را یاد بگیرند برای صحبت کردن و برقراری ارتباط با دیگران و بیان خواسته ها و نیازهای خود از گریه کردن استفاده می کنند.گریه ی کودک دربر گیرنده ی صداهای مختلفی است که اگر هر یک از مادران به آن خوب توجه کنند می توانند متوجه شوند که کودکشان چه خواسته ای دارد.در ادامه مطلب بطور مختصر به صداهای معمولی که در گریه ی کودک وجود دارد اشاره ای می کنم و نیازهای مربوط به آنها را نیز بیان می کنم:

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۳ ، ۰۹:۲۳
فرهاد

LE LABORATOIRE / OPHONE

در لینک زیر چگونگی یک تماس تلفنی عطرآگین را ملاحظه کنید:

اینجا

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۱۲
فرهاد

دیشب که پیش بابام بودم خیلی ناله می کرد.آخه توی این سه ماه اخیر، پنج بارعمل جراحی از ناحیه ی شکم داشته.خب با سن و سال نسبتاً بالایی که داره،براش سخت بوده و تمام جونش گرفته شده.دیشب هی می گفت:دیگه نمیخوام زنده بمونم.دیگه خسته شدم.و....بهم گفت:فرهاد...من اوضام اصلاً خوب نیست.همین روزاست که بمیرم.اگه مُردم فقط جنازمو توی سردخونه نگه دارید تا خواهرم از شهرستان بیاد منو ببینه بعد دفنم کنید.به فکر مقدماتم باشید...منم که کلاً پوست کلفففففت...همینجوری بهش نگاه میکردمو لبخند می زدم.حرفش که تموم شد بهش گفتم:از کجا معلوم که شما اول بری و من بمونم؟ندیدی پسر همسایه که توی داروخانه کار میکرد،پریشبا توی بیست و هفت سالگی سکته کردو مُرد؟...برگشته توی اون حالش میگه:تو که بیستو هفت سالت نیست.سی و هفتم رَد کردی...اصلاً کلاً این بابام منو اُسگل کرده بود.خلاصه هیچی نگفتم دیگه.بعد توی اون حال میگه:من از دوری پرستارای بیمارستان حالم بد شده!!! کلاً انگار اصلاً مامان نداریم که جلوش اینو میگه ها.البته مامانم علی رغم حرص درونی که میخوره بهش میگه:برو پیش همون پرستارا بابا.حال داریا...بعدشم بابام میگه: آآآآآی.واااای.آآآآخ...خلاصه بگذریم.توی دلم گفتم:بابا جان.من دارم میرم یه سفر کوچولو...یه وقت دیدی برنگشتم حرف من درست شد.به هر حال اونجا سفارشتو می کنم که به زمین پیغام بدن که پرستارا حسابی بهت برسن...نگران هیچی نباش!


۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۸
فرهاد


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۷
فرهاد


۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۱۴
فرهاد


۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۳ ، ۰۸:۴۴
فرهاد


وقتی که دیگر دلواپس آن نباشیم که در چشم محبوبمان چگونه دیده می شویم،معنایش این است که دیگر عاشق نیستیم!

میلان کوندرا

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۲۴
فرهاد


۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۲۳
فرهاد