چشم پوشی
یه بخش ساده و صادق تو وجود همه هست، وقتی زیادی بهش فرصت بدی و باهاش خوش بگذرونی، یه روزی دردت میاد که نقطه مقابلشو ببینی، اینجوری میشه که کم کم همون قسمت خوبت باعث له شدنت میشه...
واقعیت اینه که همه کارا رو نمیشه انجام داد، همه جا نمیشه حضور داشت، همه آدمهارو به خاطر کاری که کردند نمیشه تنبیه یا تشویق کرد...با اینکه من خیلی تلاش کردم که یه جاهایی همه کارای خوبو انجام بدم !
یه جاهایی تو زندگی هست که مسئولیت پذیر نباشی بهتره(خسته که بشی نسبت به طرف مقابلت اینجوری به زبون میای وگرنه این دیدگاهم نیست)، یه جاهایی باید بگی نه، باید رد شی از آدمها، از فرصت ها، ممکنه واسه کس دیگه خیلی خوب باشن اما مناسب تو نباشن...
برای اینکه هر لحظه حالت خراب نشه، باید بدونی این تو نیستی که عدالت رو تعریف می کنی، یه جایی یه کسی تعریفش کرده و تو باید بپذیری بی چون و چرا...و باید چشم پوشی کنی از خواسته های مکررت....که به جایی نمیرسه.
بعضی چیزا رو که میخونم می بینم عجب مسخرس...یه سری حرفایی که سنار نمی ارزه ولی واااای که بعضیا چقد قشنگ می نویسنشو بهش عمل نمی کنن.
ایمیل و مطلب میاد که: با بدبختی هم میشه لذت برد! خب پس تا حالا ما از چی داشتیم لذت می بردیم؟
کاش یه جایی بود که فراخوان می دادی به آدمهای بد، که:بابا من احمق نیستم، فقط گاهی که زشتی ها و بی معرفتیارو می بینم چشممو میبندم، بلدم چشممو ببندم تا بری و خجالت بکشی و بیای و من چشممو باز کنم....
بعضیا فکر می کنن خیلی زرنگن، عقل کل تشریف دارن، میزنن و میرن، تازه میگن بدترش هم بلدم! اما حالا بیخیال میشم، یه کاری نکن بدترش هم نشونت بدم!
اینا میدونی کین؟ اونایی که یادشون رفته دنیا ازین برنامه ها واسشون داره،حسابی...
و امان از بی معرفتی و قدرنشناسیشون ...امان
فقط سکوت می کنم و چشم پوشی.سکوت...و فقط سکوت
“پیپ گارجری” در رمان “انتظارات بزرگ یا همون آرزوهای بزرگ ” چارلز دیکنز میگه: تمام حقه بازهای عالم در مقابل خودفریبها هیچی نیستند.