دل کندن آسان نیست،آری؛نیک می دانم
دلبسته باشی یا نباشی،با تو می مانم
قفل قفس گر باز هم باشد،چرا پرواز؟
بی بال و پر،همچون قناری از تو می خوانم
گر پنج روزی عمر گُل چون عمر من باشد
بر حرمت این پنج،در باغ تو می مانم
تو باغبان،من گُل؛بزن قیچی به ساقِ من
گلبرگهای خسته را بر تو می افشانم
دلسنگ یا دلتنگ چون کوهی اگر باشی
با تیشه ی فرهاد، زن بر عمق این جانم
دلبسته ی افلاک و پا در سینه ی خاکی؟
باشد! بیا خاک رهت سازم دل و جانم
خود را که می شکستم
می دانستم:
از کاسه ی شکسته
آب نخواهی خورد...
محمدعلی بهمنی
با سپاس فراوان از دوست بسیار عزیزم،سید حسین(تحفه نویس.چند سطر عاشقی)
گاهی پروانه ها هم به اشتباه عاشق میشوند
و به جای شمع ، گرد چراغهای بی احساس خیابان می میرند
گُم می شوم در عبور از لحظه های بی تو
غرق می شوم در ازدحام صورتهای رنگارنگ روزگار
سر برمی گردانم که بیابم ردی از بودنت را در پس نگاههای بی معنایی که همچون جغدی شوم،خراب می کنند دنیای بی حضورت را بر دلم
اشکهایم را به آهنگ بغضم،در رقصی بی امان رها می کنم تا "زمان" را کنار بزنم و رسیدن را فریاد کنم
من بی تو تنهایم
من بی تو غمگینم
بی تو،خودم را در تنهایی ام تسکین می دهم و آرام می کنم...