کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۴۸ مطلب با موضوع «کافه چکامه» ثبت شده است


نشستی تو بر سفره ی نان من

بدیدی یکی تکه از جان من

دل انبان خون است و شهر جنون

گل سفره پژمرده بر خوان من

زبانم ز بس داد و فریاد کرد

ببین جانم آمد به لب، جان من

در این پنج روز ار چه تنها شدم

نرفت از کفم دین و ایمان من

ز تقدیر در غربت افتاده ام

بیا آشنای دل و جان من

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۶
فرهاد


زمان چه ماهی لیزیست، تند و بس بی تاب

همان زمان که به شهرت شدم، به آن تب و تاب

چه زود رفتن تو راست می نمود، درییییییغ

و من به هیاهوی رفتن تو خراب

در آن لحظاتی که دست در دستت

به خاک شهر تو افتاده ام مرا دریاب

چه تلخ آمدی و تلخ رفتم از بر تو

تمام...، واقعیت بود؟ یا که نقش سراب؟؟

 

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۰۱
فرهاد


از غمت خندیدنم را بایگانی کرده ام

من یقیناً با خوشی ها بد دهانی کرده ام

دائماً در شوق دیدارم نمی یابم تو را

راههای منتهی را بی تو ، فانی کرده ام

پا به سر در آتشم از حسرت بوییدنت

من یقیناً گریه هایم را نهانی کرده ام

با امید و آرزو دارم به تو خو می کنم

نیمه شبها دستها را آسمانی کرده ام

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۱۱
فرهاد

لطفاً ادامه مطلب را مشاهده فرمایید...

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۳۲
فرهاد


لطفاً جهت مشاهده شعر استاد قیصر امین پورادامه مطلب را مشاهده فرمایید.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۱۳
فرهاد
 

من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد

وقتی از پای همان پنجره ات می بینم ...

 پشت کمیاب ترین شیشه ی آن شهر مرا می نگری

ودر ابعاد غروب،حجم این فاصله ها

مثل یک ابر،پر از گریه ی بی حوصلگیست.

من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد،

وقتی از پاسخ سردت نگران می مانم ...

یا اگر کوچه تان هیچ نمی پرسد : فرهاد چه شد؟!!

من چه می دانستم؟! اگر آنجا که نباشم ، گل گلدان تو از بی آبی...

... غنچه می میرد باز

یا چه می دانستم... پاسخم تلخند است.

من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد ... خنده ام می گیرد

و چه می دانی تو؟!

( خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است)

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۰۵
فرهاد

 

 


می توانم بپرسم عطرت چیست؟!

بوی خوشبختی می دهی انگار

دل من خوش،برای من زده ای؟

عطر تازه به رسم یک تکرار؟

پای بر چشم من گذار دمی

عطر تو می وزد درون تنم

منو تو در کنار هم هستیم

خوش به حال میان پیرهنم

حسرت لمس شانه هایت چند؟

پیر گشتم ز دوری راهت

گفته بودم " کنار هم هستیم"

کاش نزدیک بود رویایت

چه کنم؟ چاره ای جز اینم نیست

بوی عطرت برای من کافیست!

ما ز هم گرچه این همه دوریم

یادگارت در این نفس باقیست

کاش امروز تو را می دیدم

مثل درد است عمق غمهایت

"دوستت دارم" این معادله ایست

حل شده در نهان و پیدایت

چکامه سرا:فرهاد بابایی

۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۵۶
فرهاد


((ترانه ای رو که برات گفته بودم فروختم ... با پولش نخ خریدم زخم دلم رو دوختم ))

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۳۶
فرهاد