کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۴۸ مطلب با موضوع «کافه چکامه» ثبت شده است


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۳۲
فرهاد


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۱:۴۶
فرهاد

 

 


 بامداد است و دلم بی طاقت است

با تن داغی که در این حالت است

 

فکری اَم ، از بس که رویا بافتم

با همه آزردگی ها ساختم

 

خوابِ بد دیدم ، به دردم چاره کُن

چاره ای بر دردِ این بی چاره کُن

 

از من و ما مانده خونین جامه ای

پس چرا بین دوراهی مانده ای؟!

 

حالتِ شعرم به دردَت می خورَد؟

من که می دانم به تو برمی خورَد

 

خوب می دانم که حالم خوب نیست

شعرهایم مثل حالم کوک نیست

 

رفته رفته خنده ها زاری شدند

شعرهایم تلخ و تکراری شدند

 

لحظه ای دردِ مرا اندازه کن

جایِ من باش و گلویی تازه کن

 

تشنه ام ،سیراب می خواهم تو را

آب می بندی به من ؟!  آخر چرا ؟

 

فکری اَم از بس که فکرت کرده اَم

در قنوتم فکر و ذکرت کرده اَم

 

کاشکی فکرم فقط فکرِ تو بود

هیچ کس دیگر بجز یادت نبود

 

یار او باشی دگر من کیستم ؟

او که باشد من یقیناً نیستم

 

عهدِ ما آن شب میانِ ما چه شد ؟

وعده هامان بعدِ آن فردا چه شد ؟

 

عهد می بندی کمی هم مرد باش

یا اقلاً مرهمی بر درد باش

 

تو که دیدی تا کجاها آمدم

دائماً افتاده از پا آمدم

 

با من اینک حرف از " آری " نزن

رُک بگو : " نه "...حرفِ تکراری نزن

 

زخم کمتر...؛ بس کن این تحقیر را

با سرت بنویس این تقدیر را

 

سرنوشتم را خودت مرقوم کن

سر نمانده...خود  نویس و جور کن

 

 

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۵ ، ۰۹:۵۹
فرهاد


خوابت ندیدم اما انگار دیده بودم

آن شب کنارت اما حرفی نگفته بودم

پُر بود خانه از تو ، در هر طرف نشانی

دائم تو را میانِ قلبم سپرده بودم

من در هوای جشن دیدار گریه کردم

گویی که بودی آن شب ، من هم نمرده بودم

گفتم به مشرق این را : خاموش کن طلوعت

آن آفتاب گردون را حبس کرده بودم

دستت میان دستم ، دستم میان دستت

ترسیده بودم اما ، محکم فشرده بودم

از بس زیاد بودی در خواب نیمه ی من

ای کاش زنده بودم ، خوابت ندیده بودم

یک لحظه می شد آری ، با من بمانی اما

من زنده بودم اما انگار مرده بودم

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۱۵:۰۲
فرهاد

 

 

نکته: لازمه که این ترانه با ریتم خونده بشه.در صورتی که با ریتم خونده نشه قابل وزن گیری نیست////

 

 /////////////////////////////////////////////////////

منو تو

 

غمگین ترانه ایم که خونده میشه

شادی توو خوابمون سروده میشه

همیشه حسرت بوده توو  دلامون

بشه یه شب تعبیر...خوابهامون

بشه یه شب تعبیر .... این خوابهااااااااااااامون

 

 ///////////////////////////////////////////////////////

 

تو بند یک دنیای دیگه بودی

قول میدادی اما پاش نمی موندی

منو می بردی تهِ عمق چشمات

یهو زمین می زدی زیرِ پاهات

یهو زمین می زدی زیرِ پاااااهاااات

 

 /////////////////////////////////////////////////////////

 

منو تو منو تووووووووو

 

برای هم قصه می گفتیم هر شب

رویا می بافتیم همه از رو عادت

حقیقتِ ما چیز دیگه ای بود

فکر تو پیش کس دیگه ای بود

 

 //////////////////////////////////////////////////////////

 

آخه چرا بازی می کردی با من

تو کاری کردی بدتر از یه دشمن

باید برم جام توو دل تو تنگه

یکی دیگه داره سرت می جنگه

 

 ///////////////////////////////////////////////////////////

 

نگو که نامردمو کم آوردم

خودم تو رو دست خدا سپردم

مگه از اون بالاترم کسی هست

توو  فال من جز تو مگه کسی هست

 

ترانه ی نگو نگفتی با صدای مهدی یراحی

 

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۴:۱۸
فرهاد
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۴:۱۵
فرهاد

 

دلم برای تو تنگه ، شبیه غربت ناودون

دلم برای تو تنگه...غریبه...مثل بیابون

دلم برای تو تنگه...کجای قلب کویری؟

بیا بیا که ببارم برات یه عالمه بارون

دلم برای تو تنگه...نگو  هواتو ندارم

نرو توو فکر بریدن وگرنه بی تو می بارم

تویی هموم منِ آدم ، منم همون تویِ حوا

نذار جاهامون عوض شه بشیم یه قصه توو رویا

دلم برای تو تنگه ، به عشق شوق رسیدن

به وقت سفره ی افطار اذانو با تو شنیدن

 

ترانه ی دلتنگی

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۵
فرهاد


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۰۰
فرهاد


روز اول بی هوا قلب مرا دزدید و رفت

روز دوم آمد و اسم مرا پرسید و رفت

روز سوم؛ وای! فهمیدم رقیبی داشتم

قلب من رنجید از حسرت ، ولی فهمید و رفت

روز پنجم گفت : فرهادم! بیا با من بمان

خود نماند و این بساطش از دلم برچید و رفت

روز هفتم باز آمد گفت: ای محبوب من!

قامتش در چشمهای بی قرارم دید و رفت

او که طرز خنده اش خانه خرابم کرده بود

حال من حتی نپرسید و خودش را دید و رفت

روز اول را رها کن! روز آخر را ببین

آن که روز سوم آمد،از منش دزدید و رفت

کوه را هم این بلا می پاشد از هم ای خدا

هی گرفت و هی رها کرد و کمی ترسید و رفت

 

رفت با صدای رضا یزدانی

رفت با صدای رضا شیری

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۰۰
فرهاد
۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۲۱
فرهاد