مسیر تولد
درون زندگی ، گاهی اوقات ، مسائل واقعاً بی بهانه و بی صدا اتفاق می اُفتد و وقتی می آید ، آنقدر صدایش بلند است که فکر نمی کردی این صدا همان بی صدا بوده!...کسی داخل زندگی اَت می آید که مثل یک نطفه ی بی صدا بود.داخل جان و روحت می شود...حتی وقتی نیست ، صدایش یک جاهایی درون وجودت انعکاس دارد...فریاد می زند...غذا می خواهد...و دائماً این انعکاس به تو لگد می زند.
آن نطفه در هفته ی دوم به اندازه ی یک لوبیا بود و ... در هفته ی هشتم ، جنین شد و چشمهایش با پلک هایش پوشیده تا مبادا صدمه ای ببیند.گذشت و گذشت تا اینکه ماه نهم رسید.
حالا به او بگو : تو بی دعوت آمدی.با من زندگی کردی.حالا نفسهایمان باهم گره خورده و تو شدی قشنگترین اتفاق زندگی اَم...
من که از ورود بی مقدمه اَت خبر نداشتم.با این حال شدی آخر آمال و آرزوهایم.می بینی زندگی چقدر غیرقابل پیش بینیست؟!
بیراه نگفته اَم اگر اینکه بگویم : تا ابد از این مسیر تولد ، گریزی نیست.