کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

پیری

دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۵۸ ب.ظ


تو که نمی ترسی؟!

انگار پیر شده اَم که مرا دوست نداری! این موی سپید...زمزمه می کنم با خودم به خاطر اخمهای تو و آنچه گاهی بین ماست.من، بیمه ی بازنشستگی هم نیستم ولی مهم نیست.آیینه هم با من حرف می زند این روزها.هر وقت جلویش می ایستم،هر وقت به خودم نگاه می کنم و شانه میزنم مو را:یکی بیشتر،یک تار سفید بیشتر؛ به آیینه می گویم: اگر به جای من بودی، هر روز میریختی اگر مرا می دیدی که من تکه های خودم را به هم در آمیخته اَم؛که اکنون رو به روی تو پیرم.بسیاری نیامده پیر شدند. و ما(من و تو) یک اتفاق در زندگی هستیم.

تو با جوانی اَت و من با حس بیست سالگی روی گونه های تو.من پیر نمی شوم و نمی میرم.مگر در آگهی روزنامه ای یا بر دیوارهای محله.اما یقین بدان که با هر تندی اَت، صدای شکستن استخوانهایم را خواهی شنید...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۰۶
فرهاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">