کمتر
شنبه, ۳ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۱۶ ب.ظ
نباشم گر در این محفل،چه غم ؟!دیوانه ای کمتر
خوش آن روزی که از خاطر روم،بیگانه ای کمتر
مرا هر قدر بار غم به دامانم فرو ریزد
هزاران غصه و ماتم به جا،افسانه ای کمتر
خزانم می رسد،گلدانِ خالی حسرتش این است
مُدام از پشت دیگر شاخه ها،گلخانه ای کمتر
خداوندا به حق خود، ز هشت و چار ما بگذر
بنا باشد که من باشم،نشاید...،دانه ای کمتر
بیا و خانه را ول کن،بگو من کِی ؟ کجا باشم؟
که در این شهر و آبادی،دل دیوانه ای کمتر
۹۳/۰۸/۰۳