کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

زاهد

سه شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۳۹ ب.ظ

 

زاهدی گوید:  جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.

 

اول : مرد فاسدی از کنار من گذشت
 
 و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد
 
او گفت : ای شیخ  ؛ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!

دوم:  مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت ،
 
به او گفتم  قدم ثابت بردار تا نیفتی.

گفت : تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای..؟؟!
 

سوم : کودکی دیدم که چراغی در دست داشت ،
 
گفتم این روشنایی را از کجا آورده ای ؟ 

کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت:

تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت..؟

چهارم : زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد.

گفتم اول رویت را بپوشان ، بعد با من حرف بزن ؛

گفت : من که غرق خواهش دنیا هستم، 
 

چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست ؛
 
تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری...!!؟

 

 

 


 
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۲۹
فرهاد

نظرات (۳)

سلام. مطلب بسیار پند آموزی بود. متشکرم .
یک مطلب جدید با موضوع"مواد لازم برای موفق شدن در زندگی" در وبلاگم منتشر کردم. خوشحال میشم بیاید و نظرتان را بیان کنید.
پاسخ:
سلام و ممنون از لطف شما.منم به وبلاگ شما سر زدم.بسیار مطالب خوب و آموزنده ای دارید.موفق باشید.
سلام برادر
روزگار معلم بزرگی ست .
دست شما درد نکنه ، مطلب عالی بود .
پاسخ:

       سلام علیکم اخوی

ممنون از حضور همیشگی شما دوست عزیز

بسیار عالی و پند اموز.ممنونم
پاسخ:
سپاس از حضورتون بانو

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">