کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۲۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است


۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۵
فرهاد

امتحان جغرافی داشت .

یه سوالش این بود :

- تنها قمر کره ی زمین را نام ببرید ؟

با اطمینان کامل نوشت :

قمربنی هاشم...

 

 


۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۲۸
فرهاد

 

 

آمد و گذشت ، اعتنا نکرد

یک نظر به این آشنا نکرد

گرچه از ازل با من و غزل

عَقد بسته بود ، عُقده وا نکرد

راز دل نگفت ، پس به من چه گفت؟!

هیچ لحظه ای یاد ما نکرد

مثل عشق بود ، مثل درد بود

قصد ما نداشت ، ادعا نکرد

بعد از او در این لحظه های لال

هیچ کس مرا ، " ما " صدا نکرد.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۸
فرهاد


تو را نشاید تفسیر...

هر آنچه هست در چشمهای توست.

گاهی پر از عشق

هر آن لبریز از صداقت

هر از گاهی لرزان

و شاید...

روزی مملو از بدرقه

امیدم به آن است که من مسافر نگاهشان نباشم!

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۴۹
فرهاد


۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۹
فرهاد

 

 

 

پدر: پسرم دیگه وقتشه یکم راجع به مسائل جنسی با هم صحبت کنیم.
پسر: باشه موافقم چی می خوای بدونی؟!



۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۸
فرهاد

هیچوقت به یک زن دروغ نگو...!

 

مردی با همسرش تماس گرفت و گفت : عزیزم از من خواستن که با رئیس و چندتا از همکاران برای ماهیگیری به خارج شهر بریم ؛ و یک هفته اونجا بمونیم ! این فرصت خوبیه  تا ارتقای شغلی که منتظرش بودم بگیرم . پس لباس کافی برام بذار و وسایل ماهیگیریمو هم آماده کن . ما از اداره حرکت می کنیم و من سر راه وسایلم رو از خونه بر میدارم. راستی اون لباس راحتی ابریشمی آبی رنگه رو هم بذار ..!

زن با خودش فکر کرد که این مسئله کمی عجیبه اما بخاطر اینکه نشون بده همسر خوبیه دقیقا کارایی رو که همسرش خواسته بود انجام داد .

هفته ی بعد مرد به خونه برگشت و کمی خسته بنظر می رسید اما ظاهرش رو خوب نگه داشته بود.

همسرش بهش خوش آمد گفت و ازش پرسید : عزیزم ،ماهی هم گرفتی یا نه ؟

مرد گفت :آره کلی ماهی قزل الا ، چند ماهی فلس آبی وچند تا هم اره ماهی گرفتیم ..اما چرا اون لباس راحتی رو که گفته بودم واسم نذاشتی ؟

زن جواب داد : لباس راحتی رو توی جعبه ی وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم  !

از این جا به بعدشو دیگه خودتون می دونید...

 

 


۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۶
فرهاد


۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۳
فرهاد

 

کوه دَردی عبـــاس

خیلی مَردی عبـــاس...

 


۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۰۰
فرهاد

مثل آشوبی که یک توفان به دریا می دهد

درد، گاهی شکل زیبایی به دنیا می دهد


یک نفر مثل  تو عـهـدش را به آخر می برد

یک نفر در ابتدای ماجرا  وا  می دهد


از همان اول تو " تنها مرد میدان " بوده ای!

عشق کاری دست آدم های " تنها " می دهد



آن خدایی که زمانی تشنگی را آفرید

غیرت و مردانگی را هم به سقا می دهد!

 

رویا باقری


 
۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۱
فرهاد