برایت نگرانم که هم اکنون کنار ساحلی...با شوق دویدن های کودکانه روی شن های نرم.با شوق پریدن های مدام از سویی به سوی دیگر.برایت نگرانم.با فکر اینکه همراهانت چرا در اندازه ات نیستند.نه اینکه من بزرگم.نه.خب این نگرانی تنها مختص من است.خودت می دانی چه می گویم...
برایت نگرانم.چرا که از مغرب ساحل شمالی،بادهایی می وزند که بوی گیسوان تو را که در مشرق توام خواهند رساند و من آسمان را خواهم بویید و در حالی که در چشمانم اشک حسرت می تراود،خواهم گفت:بوی تو می آید...وای بر من که نگاههای غریب،پاره های زلفت را از روی شن ها جمع کنند و زمزمه کنند با خودشان توصیف لبخند و شادمانی ات را.
من هر دم این عطر را می بویم و به تمام نگرانی ها دامن می زنم.
برایت نگرانم.برای هیجانهایت.برای دویدنهایت.یادت می آید همیشه اول انشاهایمان می نوشتیم:البته واضح و مبرهن است...حالا می گویم:البته واضح و مبرهن است که این نگرانیها مرا از پای در آورده.تو چه می دانی؟!تو اصلاً می دانی چه می گویم؟!
تو آنقدر خودخواهی که مانع آمدنم می شوی وگرنه کنار همین ساحل از دور نظاره ات می کردم یا کمی نزدیک،آن زمان که دست در دست رقیبم داری و من محکوم به صبوری ام.
می دانم هنوز هم آنقدر فرصت هست که هزاران نقشه ی عاشقانه بکشم یا کمد لباسهایت را با اشعار عاشقانه ام تزئین کنم یا توی تقویمم روز تولدت را علامت بزنم ... یا تکه کلام مشترکی با تو داشته باشم یا نیمه شبها با تو قدم بزنم یا در یک غروب سرد زمستانی،ژاکتم را بر روی شانه هایت بیندازم...
اما تو را بخدا الان بگو این نگرانی را چه کنم؟!آخر با وجود آن همه فرصت قبلی،فرصتی ندارم...
نمی دانم این قلم چه گناهی کرده که می بایستی پا به پای من بگرید و بسوزد و تمام شود...
چه بگویم جز اینکه میدانم که از مردمک دیده ام آموختم که تنها تو را ببینم و تو را بجویم.یقین که اگر به فرض دیگران،این اشتباه است،همین اشتباه،زیباترین اشتباه من است.با تو که عجین شدم،می فروشان شهر،طرح میکده را از کعبه ی دل من برداشتند و تو می دانی که چه مستی ای گریبانم را گرفت و گریبان دیگران را...
در این مطلع،هرگز نمی توانی فرض کنی که کعبه خوشتر است یا میخانه یا بتخانه.هر جا که جلوه ی جانان است،خوش است.همه روبروی خدایند.پس وقتی خدا همه جا حضور دارد،چه فرقی می کند که چطور عاشقی کنی؟!
مراد آن است که عاشق باشی و بر عشق بمیری.کم و کسری اش همه از سادگی ماست به خدا.
من که رندی نکرده ام تا فوت و فن عاشقی را بدانم.من فقط می دانم آنقدر عاشقم که وقتی عکس رخت را در مردم دیده ام تعبیر کردم،آب چشمم از خجالت مضطرب می شود و می لغزد.من فقط می دانم آنقدر عاشقم که شبها دور از تو گل نرگس،خاک تمام عالم را بر سر میکنم،با طلوع صبح و حضور شبنم،همچون سبزه ای سر از خاک بیرون می آورم تا باز نظاره ات کنم.من فقط می دانم که وقتی دامن وصلت را به دستان لرزانم می دهی،آنقدر حجم این سخاوت تو عمده و عظیم است که دست این گدا دائماً می لرزد...
و آنقدر عاشقم که بتوانم دلت را بسوزانم...
هجرت هزار مرتبه بهتر ز ماندنم
آنجا که عشق مرده،دگر بودنش خطاست
شوق حیات نیست در آنجا که دل فسرد
در آتشی که از دل بیچارگان بخاست
گویند رو بساز تو با آن،قضاست این
منصف چنین نگوید و عادل چنین نخواست
او هر چه کُشت و بُرد بماند به یاد ما
غافل میان قافله همچون رِگی(ریگی)به پاست
با آن کمندِ ظلم ستیزش،که افکَنَد؟
خواهد نمود صید پلنگی،...که ناشتاست
الحق کسی چو عشق نیابد به این جهان
پیری که حرف وِی همه از جانب خداست
گویا فرشته است نه انسان برای ما
آنجا که عشق نادر و در حکم کیمیاست
این هر چه بود در حرم یار ماند و بس
کاین را مسیر جمله غریبان بی صداست
شهریور 1393
لبت نه گوید و پیداست . میگوید دلت آری
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری
دلت میآید آیا از زبانی این همه شیرین
تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری
نمیرنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری
چه میپرسی ضمیر شعرهایم کیست . آن من
مبادا لحظه ای حتی مرا اینگونه پنداری
تو رو چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت
به شرطی که مرا در آرزوی خویش نگذاری
چه زیبا میشود دنیا برای من اگر روزی
تو از آنی که هستی ای معما پرده برداری
چه فرقی میکند فریاد یا پژواک . جان من
چه من خود را بیازارم چه تو خود را بیازاری
صدایی از صدای عشق خوشتر نیست . حافظ گفت
اگر چه بر صدایش زخمها زد تیغ تاتاری
چه فرقی میکند فریاد یا پژواک . جان من
چه من خود را بیازارم چه تو خود را بیازاری
صدایی از صدای عشق خوشتر نیست . حافظ گفت
اگر چه بر صدایش زخمها زد تیغ تاتاری
برای انتشار یک پادکست روی اینترنت انجام این چهار مرحله ضروری هستند و گریزی از آنها نیست:
۱- یک آدرس اینترنتی یا دامنه اینترنتی یا Domain داشته باشید.
۲- فضای هاستینگ یا میزبانی مورد نیاز برای قرار دادن وبلاگ/وبسایت و فایلهای صوتیتان را خریداری کنید.
۳- یک سایت یا وبلاگ راه اندازی کنید. این مکانی برای انتشار پستهای معرفی پادکستها، لینکها، عکسها و مطالبی از این دست است.
۴- یک خوراک وب یا فید RSS ایجاد کنید. شنوندگانتان معمولا با استفاده از فید، عضو پادکست شما شده و به صورت خودکار بخشهای جدید را که در سایت قرار میدهید، دانلود کرده و گوش میدهند
اکنون که قالب و محتوای کلی پادکست را مشخص کردیم و میدانیم که در آینده قرار است درباره چه موضوعات با شنوندگان صحبت کنیم، بهتر است کمی جزئیتر به داستان نگاه کنیم و دقیقتر ماجرا را بررسی کنیم. آیا مشتاق هستید سریعتر ضبط اولین قسمت پادکست جذابتان را شروع کنید؟ اما هنوز به کمی آمادگی بیشتر نیاز دارید، تا با اطمینان بیشتری میکروفون را بالا آورده و دکمه ضبط را فشار دهید.
فقط به خاطر داشته باشید تهیه اولین قسمت پادکستتان، احتمالا بسیار طولانیتر از آن خواهد بود که فکر میکنید. به طور کلی تهیه پادکست بیش از آنچه فکر میکنید زمان میبرد. به همین دلیل لازم است پیش از شروع کار، خود را برای هر قسمت آماده کنید. این کار باعث میشود مرحله تولید سریعتر و آسانتر پیش برود و شما با پیش دستی، برای بسیاری از مشکلات آمادگی داشته باشید.
برای راه اندازی پادکست، سرویسهای رایگان بسیار زیادی را در اینترنت میتوان یافت. در کنار آن شرکتهای فراوانی سرویسهای غیر رایگان جذابی ارائه میکنند. اجازه دهید در این قسمت برای افرادی که میخواهند پادکست راه اندازی کنند، سه بسته پیشنهادی ارائه کنم: