تو نباید برای من باشی؟
پرسش و خواستنم شرعی نیست؟!
تو نباید خدای من باشی؟
عین کفر است یا که دینی نیست؟
مگر از زاهدان چه کم دارم؟
مُهر و سجاده ام که آماده ست
یک خدا خواستم مهیا شد
بنده بودن برای او ساده ست
نه نمازی که با ریا باشد
نه وضویی که مبتلا گردد
به گمانم که عالم و آدم
با چنین مذهبی دوا گردد
گل سرخی میان سجاده ست
بوی تو می دهد به جان و تنم
سجده هایم مدام ؛ طولانیست
تربتت در میان پیرهنم
ذکر تو گویم و سلامت را
در قنوتم مدااااام نامت را
قل هوالله ؛ سوره ی توحید
حمد و ذکر تو را ثنایت را
هیفده بار؟! نه ...هزاران بار
رکعت عشق تو بجای آرم
مگر از بندگی چه می خواهم؟!
تا به عشقت نماز بگذارم
من مسلمانی ام همین شعر است
روز محشر مرا محاکمه کن
قبل از آن نامه های اعمالم
با ترازوی خود محاسبه کن
تو نباید برای من باشی؟
زینت شعرهای من باشی؟
« از خدا خواستم موافق بود
می توانی خدای من باشی »