کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۳۳ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۳ ، ۱۲:۵۷
فرهاد


ای کاش دلمان تاقچه ای داشت که تمام غصه ها را روی آن می گذاشتیم تا کمی دلمان سبک می شد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۳ ، ۰۷:۱۵
فرهاد

خلاصه کردن عالم خلقت در یک موجود و بزرگ کردن او تا مقام خدایی!...عشق یعنی این...

ویکتور هوگو

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۳ ، ۱۷:۰۸
فرهاد

چیزی که عشق شروع می کند تمام شدنی نیست ؛ مگر به دست خدا...

ویکتور هوگو

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۳ ، ۱۷:۰۳
فرهاد

با هر چیزی می توانم روبرو شوم وقتی دستم در دست توست.سرانجام پی می بری که عشق همه چیز را التیام می بخشد و هرآنچه هست ، عشق است.

گری زو کاو

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۳ ، ۱۶:۵۴
فرهاد

تمام غصه ها دقیقاً از همان جایی آغاز می شوند که ترازو بر میداریو می افتی به جان دوست داشتنت.اندازه می گیری!حساب و کتاب می کنی و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آنجا که فکر کنی زیادتر دوستش داشته ای...که زیادتر دل داده ای...که زیادتر گذشته ای و بخشیده ای...به قدر یک ذره،یک نقطه،یک ثانیه حتی.

درست از همانجاست که توقع آغاز می شود و توقع،آغاز همه ی رنج هاست...حالا که دل بسته ای،حالا که همه ی اینها تداعی شد؛آنقدر دوستش داری که نمی توانی بگذاری و بگذری.می گذرد و می گذرد و روزی می آید که به خود می رسی و در آیینه به خودت خوش آمد می گویی و می گویی:بنشین...ببین چقدر شبیه او شده ای!تو با او یکی شده ای.اینقدر بهانه نگیر.نامه های عاشقانه،عکس ها،یادداشتها و ... را از گنجه بردار.مرور کن.قوی ترین و مستقل ترین آدم جهان هم که باشی، وقت هایی هست که دلت پر می زند برای کسی که برسد،کنارت باشد و از تو بخواهد که آرام رانندگی کنی و شامت را نخورده به خواب نروی.

مسافرترین آدم دنیا هم دست خطی می خواهد که برایت بنویسد: زود برگرد...طاقت دوری ات را ندارم.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۳:۵۲
فرهاد

 


برای مشاهده ی اشعار، ادامه مطلب را ملاحظه فرمایید.

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۲:۴۷
فرهاد

هیچ دانی که چه کردی با من؟؟

لحظه های بی من؟؟

محو در بند رقیب؟؟!

دیشب از آنهمه دلشوره نخوابیدم من

تا کِی این قصه تداوم دارد؟

منِ بی تو تنها...

تواِ با او...افسوووووووووس...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۱:۲۸
فرهاد
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۰:۴۰
فرهاد

اگه خسته شدی، بفرما یک فنجان قهوه.یادم نرفته که از مهمونهای کافه پذیرایی کنم.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۳ ، ۱۶:۳۵
فرهاد