کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

گفت:

تقصیر از تو نیست.اشک من دنبال بهانه ای برای ریختن می گردد.مدتهاست می خواهم چیزی بگویم که زبانم نمی چرخد...به تو می گویم:دوستت دارم...ولی تو نشنیده بگیر!

 

می گویمش:

از تمام کتابهای قانون دنیا گله مندم.در هیچ کدام،خطی تسلی بخش برای تسکین دل شکسته نیست.هیچ قانونی،از قلبی منتظر و احساسی پاک که تمام دنیای وسیع و بی پناهش را در هر نفس،به امید دیدن چشمانی دریایی که هزاران لحظه دور است اما نزدیک احساس می شود،حمایت نمی کند.هیچ قانونی دل را وجودی نمی بخشد و قلب را جایگاهی نمی داند.قانون،احساس ناب چشم به راهی را در سخت ترین بازی های روزگار،قصه ی تکراری دل بستن های بی معنای سوار بر دست باد می داند.قانون ها همگی بی قانون شده اند!

می گویمش:

تشخیص دل و سنک دیگر دشوارتر از هر زمان شده و هر آن بر وسعت این سنگهای سخت و سیاه در این تاریکنای بی رحمانه ی زمانه اضافه می شود و کمتر دلی از جنس دل می توان یافت.گاه و بیگاه به خودم،احساسم و دنیایم می خندم و با دستهای خسته ام که کاری جز نوشتن نمی دانند،تنها مینویسم.نمی توانم آنچه را که می خواهم فریاد بزنم.فقط می نویسم و این نوشته ها را فریاد و خروش احساسم می دانم.

و می گویمش:

باشد...نشنیده می گیرم دوست داشتنت را.اما بدان که من و احساسم هیچ گاه خالی نبودیم.پر بودیم و لبریز و جاری.شاید بحران آب همچون چشمهای تو ،چشم و دل مرا هم در بر گرفته...


 

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۲
فرهاد


۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۰
فرهاد

در آبان ماه 1354 در بامداد روز جمعه ساعت 5:20 وی دیده به جهان گشود.اطرافیان او که بسیار مشتاق دیدارش بودند با دیدن او نگران شدند چرا که اکثر قریب به اتفاق باور داشتند که فرهاد نابیناست و در آینده دارای مشکلات عدیده ای خواهد شد.ولی با گذشت زمان،این فرضیه نادرست از آب درآمد تا مشخص شود نه تنها وی نابینا نیست بلکه دارای چشمان درشت و خوشگل است که بعدها این چشمها که همه فکر می کردند کور است دردسر بزرگی برایش شد ولیکن همانطور که گفته شد به دلیل تصور ابتدایی در مور کور بودنشان ، پدر و مادر وی چندان رغبتی برای انتخاب نام وی نداشتند اما وقتی دیگر مشخص شد که کور نیست،نامش را فرهادِ چشم مشکی گذاشتند.

وقتی فرهاد چشم مشکی یک ساله شد اکثر روانشناسان بر این عقیده بودند که وی فردی زیرک،باهوش و احتمالاً خلافکار از آب در خواهد آمد.دیری نپایید که فرضیه ی یاد شده تحقق یافت و فری چش مشکی وقتی پا به سن هفت سالگی گذاشت دنبال ماجراجویی و کارهای هیجان انگیز به طرز وحشتناکی می رفت و در آن زمان توانست چند رکورد گینس را جابجا کند.

اما این تازه اول ماجرا بود و همچنان ماجراها  ادامه یافت تا اینکه در سال 1984 از روی ساختمان 12 طبقه ای به پایین پرید و از آنجا که یک کارگر ساده ی بیچاره در پایین در حال استراحت بود متاسفانه وی به روی او افتاد و مقداری بخصوص از ناحیه سر مجروح گردید که بلافاصله به بیمارستان منتقل و مورد معالجه قرار گرفت و نقاطی از مغزش دچار آسیب شد که پس از آن علاوه بر فرهاد، وی را مجنون نیز نامیدند.

وی پس از بهبود نسبی مجدداً شروع به کار کرد و برای اینکه تنوعی در کارهایش باشد از کشور خارج شده و به امارات(یکی از کشورهای شیخ نشین)رفت و برای این مهاجرت خود دلایل محکمی داشت .چون وی بدون برنامه ریزی اقدام به این سفر کرده بود پس از بازگشت از آنجا نتوانست حرفه ی قبلی خود را دنبال کند و لذا از این پس بیشتر دنبال خلاف رفت و تا آنجا که می توانست مردم را اغفال می کرد و در عوض مبالغی نیز دریافت می نمود.در آخرین حرفه ای که رسماً به آن روی آورد با توجه به تیزهوشی ای که داشت توانست رمالان و فالگیران تهران بزرگ را سر و سامان دهد و خود نیز به عنوان رئیس کل انجمن رمالان و فالگیران مقیم مرکز با اکثریت قاطع آراء منصوب گردید.اما از آنجا که از زمان سفر به کشورهای عربی بخت با او یار نبود در این زمان،مجلس طرحی را تصویب کرد که در آن لایحه ی جمع آوری و ساماندهی متکدیان و رمالان را به دنبال داشت و همانطور که استحضار دارید این طرح از چندی پیش به اجرا در آمده و در اولین دوره ی اجرای آن تمامی افراد من جمله فری چش مشکی یا فری چش سیاه دستگیر و تحویل مقامات گردیدند.

اما با توجه به همان تیزهوشی که عرض کردم وی از زندان گریخت و به منطقه ی نامعلومی رفته و تاکنون هیچ اثری از وی نیست؟

آیا به نظر شما او از کشور گریخته است؟!

بنده که اینطور فکر نمیکنم.

برگرفته از کتاب شاگردان مکتب شعبان بی مُخ به قلم حاج محبعلی بخشی

بهار 1385/تهران

حق چاپ محفوظ است

۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۶
فرهاد


۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۲
فرهاد


۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۲
فرهاد


۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۰
فرهاد

 

 

 

یکی باید باشه ؛ یکی که سادگیتو ساده نگیره و زلالیتو طعنه نزنه.یکی که توی سلام کردن پیش دستی کنه ؛ یکی که با خیال راحت رد پاشو از روی برفا دنبال کنیو بری. یکی که تو رو با عروسکا یا بادی بیلدینگا یا مانکنای توی صفحه ی تلویزیون یا پشت ویترین مقایسه نکنه. یکی که بند پاره ی کیفت برق نگاشو نپرونه.یکی که خنده ها و گریه هاش واقعی باشه.یکی که راه غافلگیر کردنتو بلد باشه.یکی که نگاش ترجمان حرفاش باشه.یکی که گاهی مهمون خوابت بشه.یکی که دستاش بوی سیب بده و معنی بوی پیرهنو بفهمه.یکی که جای خالیش با چیزی پُر نشه.یکی که دونه بپاشه واسه پرنده های دلت.یکی که چشاش سو سو بزنه واسه دیدنت.یکی که با بودنش تو رو از همه بی نصیب کنه.یکی که یادش بلرزونه این دل لامصبتو.یکی بدون نقاب.یکی شبیه خودش نه هیچ کس دیگه.یکی که اهلی باشه و همین جایی.یکی که بیاد؛بمونه؛باشه؛...یکی باید باشه...

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۴۸
فرهاد

غیر از دوستم داوود که اخیراً به رحمت خدا رفته،یه دوست و همکار دیگه داشتم که سال 86 در سن 40 سالگی بر اثر ایست قلبی به دیار باقی شتافت و ما رو تنها گذاشت.ما دو تا روابط بسیار خوبی با هم داشتیم.گرچه اون بنده خدا از لحاظ کاری در رده پایینی بود اما انسانیت و بزرگیش رو از خودم بیشتر میدیدم و همیشه بهش احترام گذاشته و هرگز از بالا بهش نگاه نمی کردم.محبعلی از قضا دست به قلم خوبی داشت و گهگاهی مطالب شیوایی می نوشت که بنده هم از مطالبش مستثنی نبودم.البته بیشتر در قالب طنز می نوشت و کلی شادمون میکرد.با توجه به توصیه ی یکی از دوستان وبلاگیمان و به جهت احترام به توصیه ی بجای ایشان برای قرار دادن پُست جدید و همچنین برای عوض شدن فضای وبلاگ که در یکی دو هفته ی اخیر غم انگیز بود و ضمن عذرخواهی از همه ی بزرگواران،در زیر یکی از نوشته هاشو که در اردیبشهت 1385 برام نوشته و هنوزم در کشوی میزم دارمش با اندکی سانسور  براتون شرح میدم.شایان ذکره که اون مرحوم علی رغم قلم خوبی که داشت،تنها تا سیکل سواد داشت اما تحصیلات کمش چیزی از ارزشهای ذاتیش کم نمیکنه...

 

فرهاد کی بود و سرانجام او چه شد؟

فرهاد شخصی خوش تیپ و خوش مشربو خنده رو بود که به طور معمول وی را زبان باز و فریبکار می گفتند.پدر و مادر فرهاد اهل یکی از شهرهای شمالی کشور بودند که بنا بر نداشتن امکانات و نبود کار به ناچار به تهران عزیمت نموده و در توابع نازی آباد و پاکدشت سکنی گزیدند(اون موقعا من توی پاکدشت یه خونه خریده بود که البته فروختمش اما مرحوم محبعلی به دلیل یه سری مسائل که اون موقعا توی پاکدشت اتفاق افتاده بود این موضوع رو دست گرفته بود). و پس از مدتی خداوند یک پسر به آنها عطا فرمود که پدر وی با توجه به قصه هایی که از شیرین و فرهاد از گذشتگان خود شنیده بود اسمش را فرهاد نهاد.فرهاد به طرز چشمگیری بزرگ شد و پدر و مادر وی که علاقه عجیبی هم به وی داشتند در تربیت و کنترل او در حین بزرگ شدن آنطور که باید و شاید موفق نبوده و فرهاد به دلیل فرصتهای زیادی که برایش مهیا بود در سال 1382 در پاکدشت بطور اتفاقی در پارکی با علی بیجه آشنا می شود.علی بیجه نیز همانند فرهاد شخصی زبان باز و کلاهبرداری ماهر و در اغفالگری بسیار موفق بود که در نتیجه خصوصیات اخلاقی این دو با هم مچ شده و به اتفاق دوستان بسیار صمیمی با هم می شوند.

چندی از دوستی آنها نگذشته بود که شبی از شبها که در پارتی شرکت کرده بودند و پس از پایان جشن،علی بیجه و فرهاد که در آن شب قرصهای اکستازی مصرف کرده بودند نقشه ی شومی را طراحی و از آن پس به دنبال اجرای آن بودند که نتیجه ی آن نیز مدتی پیش در جراید مطرح شد که بیان آن از توان هر نگارنده ای خارج و شرم آور است.

سرانجام فرهاد به عشق پرسپولیس دیوانه شد و از اوایل سال 1384 منزل خود را به مقصد نامعلومی ترک و تاکنون مراجعت نکرده است.

برگرفته از کتاب"چگونه کودکان را اغفال می کنند" به قلم حاج محبعلی بخشی

۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۷
فرهاد
وقتی کامپیوتر های قدیم به اندازه یک اتاق بودند باید انتظار هاردی عجیب داشت.

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، هارد دیسک (HDD، که پیش از این به عنوان دیسک گردان ثابت شناخته می شد) یک حافظه دائمی است که بطور دیجیتالی رمزنگاری شده و اطلاعات را روی سطح مغناطیسی دیسک های خود ذخیره می کند.

هارد دیسک ها در ابتدا برای استفاده در کنار کامپیوتر تولید شدند و بعد ها از آن ها در داخل کامپیوتر استفاده شد. با گذشت زمان کاربرد های هارددیسک از حیطه کامپیوتر فراتر رفت .بطوریکه در تجهیزات ضبط تصویر ،پخش صدا ، همچنین در سیستم ها و دوربین های دیجیتال مورد استفاده قرار گرفت . عکس زیر مربوط به انتقال هارد 5 مگابایتی در سال 1950 کمپانی IBM است.


۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۰
فرهاد

قبر

 

مرگ برای من اغلب شیرین به نظر می آید.شاید از منظر اغلب انسانها،تلخ یا ترسناک باشد.به هر حال دیدگاه من این است.البته وقتی به واژه ی مرگ اشاره می کنم منظورم خودِ مُردن است.قطعاً جنبه ی تلخ و ترسناک آن،پیش یا پس از مردن یا چگونه مُردن است.پیش از مردن به معنای سیر مراحل آن و پس از آن،حالاتیست که بر انسان مستولی خواهد شد.این مطلب را برای این مطرح کردم که پس از اندکی غیبت و عدم حضورم به خاطر مسائل پیش آمده ای که در جریان آن هستید، نخواستم که به یکباره به پله ای دیگر بپرم.علی رغم درگذشت دوست و همکارم،من همیشه به مرگ فکر کردم و می کنم.شاید اگر غلو نباشد روزی یک بار را به این مسئله(حتی کوتاه و گذرا) فکر خواهم کرد.حتی خیلی وقتها چگونه مردن یا در کجا مردنم را آرزو کرده ام و حتی بزرگترین آرزوهایم هم با مرگ مرتبط است.به نظر می رسد ترس مردن و دل کندن از این دنیا شاخه های ارتباطی متعددی با مسائل مختلفی همچون دلبستگی های مادی و دنیوی ، کارهای نیمه تمام ، گناه ، آرزوها و ... دارد.چه اینها باشد و چه نباشد توصیه می کنم مثل من وصیت نامه آماده ای داشته باشید و هر از گاهی آن را بازنویسی کنید.فکر کردن مداوم به مرگ، هم عمر را طولانی می کند و هم آرامش ذهنی در پی دارد.آنگاه که مرگ را گرامی می داریم و ستایش می کنیم،زندگی نیز روایت شیرین تری خواهد داشت.

روایت است که امام سجاد(علیه السلام) هر گاه از کنار جنازه ای که برای تشییع روان بود می گذشتند خدای را  به خاطر زنده بودن  و حیات ،سپاس می گفتند.

همچنین روایت شده که جناب سلمان فارسی در زمان فرمانداری مدائن دیده شده که وقتی از کنار قبرستان می گذشتند با مردگان سخن می گفتند و حالاتی را که در قبر بر آنها گذشته می پرسیدند.

با توجه به مراتب فوق لازم دانستم نکاتی را به استحضار دوستان در باب تشییع و خاکسپاری یادآور شوم:

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: ((هرگاه پیکری را تشییع می کنی ، چنان باش که انگار این تویی که بر دوش ها حمل می شوی.پس با عقلت به تفکر و خشوع مشغول باش.))

برخی آداب تشییع(مستحبات و مکروهات):

مستحب است انسان اگر خبر مرگی را می شنود و یا نگاهش به جنازه ای می افتد بگوید:انا لله و انا الیه راجعون

مستحب است تشییع متوفی به صورت پیاده و به آرامی صورت گیرد.تشییع متوفی به صورت سواره و با مرکب(جز در موارد عذر) مکروه است.

مستحب است تشییع کنندگان در پشت جنازه یا اطراف آن حرکت کنند و از پایین و بالا کردن آن به طور جدی پرهیز شود.(در اینجا ذکر این نکته را مهم می دانم که علی رغم موارد باب شده در خصوص پایین و بالا کردن جنازه،حتماً از این امر پرهیز شود چرا که روح ، همچنان در بدن جنازه می باشد و کار فوق به صلاح نیست.زمان خارج شدن کامل روح از بدن،حوالی عصر است.) 

برخی آداب مستحبات و مکروهات دفن:

به قبر گذاردن زن و گشودن بندهای کفن زن را ،شوهر یا بستگان و محارمش به عهده بگیرند.ولی در خصوص گذاشتن مرد در قبر،غیر محارم مقدم هستند.

توجه:متأسفانه مرسوم شده است که هنگام تشییع،جنازه را در فواصل مختلف ، 3 مرتبه با سرعت و با ذکر اهل بیت(علیهم السلام) بالا و پایین می کنند.این نحوه ی عمل شدیداً نهی شده.بلکه طبق روایات به این شکل است:ابتدا جنازه را در فاصله ی 2 یا 3 متری نسبت به قبر روی زمین بگذارند و تا سه مرتبه،کم کم و به آرامی نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و میت را نباید یکباره و به صورت ناگهانی وارد قبر کنند(این کار مکروه است).

بعد از گذاشتن میت در قبر،تمام بندهای کفن او را از اطراف سر میت باز کنند.صورت میت را باز کرده و آن را بر زمین بگذارند و متکایی از خاک برای زیر سر او درست کنند و سرش را روی آن قرار دهند.

پس از تلقین، با پشت دست خاک بر قبر میت بریزند و در این حال انالله و انا الیه راجعون بگویند.

همچنین مستحب از آب روی قبر بپاشند.

شایان ذکر است غذا خوردن نزد مصیبت دیدگان و یا در منزلشان مکروه است ولیکن فرستادن غذا برای بستگان و خانواده ی میت در مدتی که برای عزاداری نشسته اند، تا سه روز مستحب است.

از امیر مومنان حضرت علی (علیه السلام) نقل شده:هر کس زیارت اهل قبور(السلام  علی اهل لا اله الا الله.......)را در داخل قبرستان بخواند، خداوند ثواب پنجاه سال عبادت برای او بنویسد و گناه پنجاه ساله را از او و پدر و مادرش محو گرداند.

همچنین در روایات وارد شده که اگر برای قبور مومنین یک قبرستان،یازده بار سوره توحید خوانده شود،خداوند به قرائت کننده به عدد اموات آنجا ثواب می دهد.
 

۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۰۶:۵۱
فرهاد