کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

کافه 54

دال...پایان نام کوچک من وآغاز دریاست...اکنون که پایان من آغاز دریاست،بر ساحل تن خسته ام قدم بزن

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۴۸ مطلب با موضوع «کافه چکامه» ثبت شده است

 

 

آمد و گذشت ، اعتنا نکرد

یک نظر به این آشنا نکرد

گرچه از ازل با من و غزل

عَقد بسته بود ، عُقده وا نکرد

راز دل نگفت ، پس به من چه گفت؟!

هیچ لحظه ای یاد ما نکرد

مثل عشق بود ، مثل درد بود

قصد ما نداشت ، ادعا نکرد

بعد از او در این لحظه های لال

هیچ کس مرا ، " ما " صدا نکرد.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۸
فرهاد


تو را نشاید تفسیر...

هر آنچه هست در چشمهای توست.

گاهی پر از عشق

هر آن لبریز از صداقت

هر از گاهی لرزان

و شاید...

روزی مملو از بدرقه

امیدم به آن است که من مسافر نگاهشان نباشم!

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۴۹
فرهاد

 

دلم شکست، تو   هَم، شیشه،شاخه ها...شکستند

صدا شکست،غریبانه بغض ها شکستند

چه قصه های نانوشته،نوشتیم و عاقبت

نخوانده کل قلمها،چه بی صدا شکستند

به فصل دوم قصه،رسیده و نرسیده

خیالهای خوش ما،در انزوا شکستند

روایتی که شنیدی مثال شیشه و سنگ است

چه ساده وعده ها،قول و عهدها...شکستند
 

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۰۰
فرهاد

 

 

صبر کن حرف دلم را بزنم،بعد برو

گِرِهی بر دل سنگت بزنم،بعد برو

بی وفا؛حق نمک پس چه؟! ببین احوالم

زخم من را نمکی پاش...و مِن بعد برو

صورتِ پیرِ مرا دوست نداری؟...باشد

گوش کن قصه ی پیری مرا،بعد برو

باش؛ با دست خودت زخم مرا مرهم نِه

یا که نه! زخمِ زبانی بِزَنو بعد برو

یک نفر حرفِ دلش مانده، خدا می داند

دل او را نشِکن یا بشِکن،بعد برو

دوست داری بروی؟... رو...که دگر حرفی نیست

ولی از من بشِنو حرف دلم،بعد برو

۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۲۸
فرهاد


خدایا!

از مال دنیا فقط بغض هایم مانده

یک پنجم آن برای تو

سهم کمی نیست!

یک آسمان ابر است...

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۳۱
فرهاد

kocholo.org

هزار راهِ نرفته که سالها رفتم

کسی ندید چرا بی شما و ما رفتم

میانِ کوهها و ابرهای سردر گُم

کنار ساحل دریا،بدونِ این مَردُم

هزار توشه به همراه،دریغ...بی خبر است

کسی که روز و شبش دائماً در این گذر است

زیاد حال ندارم،کنم سخن کوتاه

تمام قصه بماند برای آخر راه

به راههای نرفته قسم، به این دردم

مرا به حال غریب خودم رها کردم

دلم گرفته،به خود قول می دهم اما

برایتان بنویسم چه با دلم کردند!

 

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۰۰
فرهاد

مجموعه جدید تکست گرافی احساسی و عاشقانه
و یک فنجان شعر:

یه عمر با تو زیستم ای عشق

اگرچه بدرقه ات را گریستم ای عشق

و دوست داشتم باران...ببارد...

که هیچ کس نفهمد

چگونه بی تو به یادت گریستم ای عشق

قبول کن همه جا آسمان همین رنگ است

قبول کن هرجا باشی

دلم برای تو هر آن تنگ است

بگو به من که برای منی برای خودم

نرو

دلم بی تو

مثال ساز خراشیده ی بدآهنگ است

دلم پُر از درد است

پر از صدای نفسهای بی صدای یک مرد است

......................................

بگیر دستم را

بگیر محکم و از من عبور کن ای عشق

مرا ز عشق خودت پُر غرور کن ای عشق

صدای نبض تو را بی صدا...می شنوم

مرا به بوسه ی گرمت تنور کن ای عشق

خیال می بافم؟

کمی تو حق داری...

ولی همین ها را تو خوب می دانی

و خوب می فهمی

اگرچه با تو ولی از تو دورم ، ای عشق

به انتظار نگاهی عمیق می مانم

منی که سالهاست در پی نورم

ای عشق...

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۳۰
فرهاد


دل کندن آسان نیست،آری؛نیک می دانم

دلبسته باشی یا نباشی،با تو می مانم

قفل قفس گر باز هم باشد،چرا پرواز؟

بی بال و پر،همچون قناری از تو می خوانم

گر پنج روزی عمر گُل چون عمر من باشد

بر حرمت این پنج،در باغ تو می مانم

تو باغبان،من گُل؛بزن قیچی به ساقِ من

گلبرگهای خسته را بر تو می افشانم

دلسنگ یا دلتنگ چون کوهی اگر باشی

با تیشه ی فرهاد، زن بر عمق این جانم

دلبسته ی افلاک و پا در سینه ی خاکی؟

باشد! بیا خاک رهت سازم دل و جانم

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۲۴
فرهاد

نتیجه تصویری برای کاسه شکسته

خود را که می شکستم

 

                               می دانستم:

 

از کاسه ی شکسته

 

                             آب نخواهی خورد...

 

محمدعلی بهمنی

۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۲۴
فرهاد

من به زاری ز خدا خواسته بیماری را

تا تو بر دوش نهی بارِ پرستاری را

تا که روزی به عیادت،قدمی رنجه کنی

به دعا خواسته هر دلشده بیماری را

تب هجران تو ای عشق،جگرسوز تبی است

چو علاج از تو نباشد،نکنم کاری را

هر غمی چاره اش آسان و علاجش سهل است

وای از درد تو گر نیش زند ماری را

گفتی اَم درد تو عشق است،دوا نتوان کرد

طاقتم نیست دگر،این غمِ بی یاری را

آری حق با تو اگرچه بُوَد ، این را شاید

مرض عشق نشاید که خریداری را

دردِ عشق تو به تدبیر مداوا نشود

من در این واقعه ماندم،غمِ دلداری را

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۲۸
فرهاد